درباره

در یک خانواده متوسط شهری در بندر انزلی متولد شدم .وقتی شش ماهه بودم پدر و مادرم به تهران مهاجرت کردند .پدربزرگم از فعالین سیاسی چپ در شمال ایران و پدرم ،اردوان یک کارمند ساده اما عاشق کتاب بود .پدر و پدربزرگم در دوران کودکی مشوق اصلی ام در مطالعه و نوشتن بودند. دوران کودکی ام بویژه در سنین ده و یازده سالگی ام ، هم زمان شد با اوج گیری فعالیت های گروههای سیاسی در ایران .

فضای سیاسی و حضور معلم های پرشور و سیاسی در کلاس های مدرسه موجب شد در باره آنچه که می بینم و می شنوم مطالبی گزارش گونه برای روزنامه دیواری مدرسه و نشریه های داخلی مدرسه بنویسم .معلم هایی که از گروههای سیاسی مختلف و با اندیشه های متفاوت بودند به من کتابهای جور واجور از ادبیات وهنر گرفته تا علوم اجتماعی و سیاسی می دادند و راهنمای من در نوشتن بودند .با خواندن همین کتابها بود که به قصه نوشتن و گزارش نویسی علاقمند شدم معلم هایی که به من زیاد آموخته بودند ، خیلی زود به خاطر فعالیت های سیاسی شان از مدرسه اخراج یا زندانی و حتی اعدام شدند ، برخی دیگر از این معلم ها همسران رزمندگانی بودند که در جبهه جنگ با عراق شهید شدند. این معلم ها وسرنوشت متفاوتشان تاثیر خود را برای همیشه برمن باقی گذاشتند. وقتی یازده سال داشتم نخستین قصه ام در باره فقرکودکان ایرانی در صفحه ادبی روزنامه کیهان به چاپ رسید.آن موقع کیهان این نبود که حالا هست ! آن موقع آقای خاتمی مدیر مسوول کیهان بود و رضا تهرانی و هادی خانیکی و بهروز گرانپایه عضو شورای سردبیری اش

در سال ۱۳۷۰ برای تحصیل در رشته روزنامه نگاری وارد دانشگاه علامه طباطبایی شدم وهم زمان با تحصیل فعالیتم را در “همشهری”نخستین روزنامه مدرن ایران آغاز کردم.

با انتخاب سید محمد خاتمی به عنوان رییس جمهور اصلاح طلب و بازشدن فضای سیاسی در سال ۱۳۷۶ که دهها روزنامه اصلاح طلب در ایران منتشر شد، با ترک روزنامه همشهری به روزنامه اصلاح طلب خرداد پیوستم و پس از توقیف این روزنامه به ترتیب به دیگرروزنامه های اصلاح طلب که منتشر شدند ،پیوستم .روزنامه هایی که یکی از پس از دیگری به دستور دادستان تهران بسته شدند . تاکنون در بیش از ده روزنامه توقیف شده مشغول به کار بوده ام و بارها نیز به خاطر توقیف پی درپی روزنامه ها بیکاری های کوتاه مدت و یا درازمدت را تجربه کرده ام.

ده سال پیش ،زمانی که بیست وهشت- نه سال داشتم با بهمن احمدی امویی ،روزنامه نگاری که دوسال از من بزرگتر بود ، ازدواج کردم.

در سال ۱۳۸۸ برنده جایزه بین المللی شجاعت در روزنامه نگاری از بنیاد بین المللی رسانه های زن و همچنین برنده «جایزه جهانی آزادی بیان» شدم. در سال ۱۳۸۹ نیز جایزه ویژه «آزادی بیان» سازمان گزارشگران بدون مرز به من تعلق گرفت.

نوشته‌های مشابه

+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.

افزودن