راحله!دنیا خیلی به تو بدهکار است
تند و تند حرف می زد، انقدر تند که آن اوایل برخی وقت ها نمی فهمیدم چه می گوید و مدام می پرسیدم چی می گی راحله؟روزهای اول که رفته بودم بند زنان اوین، گفت: برام عروسک باربی می خری؟ می تونی بگی ترانه(خواهرم رامی گفت) برام سی دی کارتون بیاره؟اخه خیلی دوست دارم.فکر می کردم شوخی می کند، دختر سی ساله و عروسک باربی ؟اما بقیه گفتند راست می گوید و عاشق عروسک و فیلم های کارتون است.هم برایش عروسک گرفتم هم تعداد زیادی سی دی کارتون(یعنی ترانه از بیرون خرید و تحویل زندان داد).مثل بچه ها ذوق کرد، انگار از خوشحالی توی آسمان ها بود.برای عروسک لباس دوخت، سی دی های کارتون را بارها و بارها نگاه می کرد، آن ته بند، با آن تلویزیون و دی وی دی پلیر کهنه و قدیمی.وقتی کارتون می دید هرچقدر صدایش می زدی نمی شنید، درکارتون سیندرلا و سفید برفی و ….غرق می شد، شاید خودش را مثل سیندرلا می دید، شاید کوتوله های سفیدبرفی او را تا برف های خوشبختی می بردند.