سفر به هرات ، بخش پنج،خواجه عبدالله انصاری، درویشهای هرات و میراث گرانقدر
از همان روز اولی که وارد هرات شدم، بارها و بارها این نام مرا به خود مشغول کرد: «خواجه عبدالله انصاری». من در شهر پیر ادامه…
از همان روز اولی که وارد هرات شدم، بارها و بارها این نام مرا به خود مشغول کرد: «خواجه عبدالله انصاری». من در شهر پیر ادامه…
مردم هرات مثل مردم هر جای دیگر در افغانستان علاقه زیادی به برنامههای رادیو بیبیسی (BBC) دارند. گفته میشود حدود ۸۰ درصد مردم افغانستان به ادامه…
حسین علیزاده، جوان ۲۴ ساله اهل هرات، هم دانشجو است و هم طلبه. در دانشگاه هرات رشته ژورنالیسم (روزنامهنگاری) میخواند و در حوزه علمیه همین ادامه…
یکی از نخستین مراکز فرهنگی در هرات که از آن دیدن کردم، مؤسسه فرانسوی «آیینه» بود. من نام این «ان.جی.او» (NGO) را پیش از این ادامه…
برای رسیدن به مرز شرقی ایران با افغانستان، باید اول به تایباد بروی و از آنجا تا مرز، چند کیلومتری بیشتر راه نیست. هرچه از ادامه…
یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۳ وقایع اتفاقیه ژیلا بنییعقوب به «فؤاد عباس علی» دانشجوی ۲۲ ساله عراقی که در رشته فیزیک تحصیل میکرد، گفتم: «بعد از ادامه…
روزنامه وقایع اتفاقیه * ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۳ ژیلا بنییعقوب یکی از چیزهایی که در بغداد و همینطور دیگر شهرهای عراق برای من و همکارم خیلی ادامه…
ژیلا بنی یعقوب زمستان ۱۳۸۲ کمی آنسوتر از میدان علیبابا و گذر از رستوران معروف «کندل»]شمع[ در بغداد، بالاخره گالری نقاشیای را که روز قبل ادامه…
ژیلا بنی یعقوب زمستان ۱۳۸۲ با «مرینا» زن ۳۶ ساله عراقی در یک کافی نت مدرن در خیابان سعدون بغداد گفت و گو کردم. او ادامه…
ژیلا بنی یعقوب * پاییز ۱۳۸۲ «امان» را در مرکز «دیده بانی اشغال» در یکی از خیابان های مرکزی بغداد ملاقات کردم. این دختر جوان، ادامه…