دانشجویان ضمانت می خواستند،درکوی دانشگاه چه گذشت-بخش دوم

روزنامه صبح امروز،تابستان ۱۳۷۸

گزارش :ژیلا بنی یعقوب

…ساعت از چهار بامداد هم گذشته بود. اما هنوز هیچ یک از دولتمردانی که به میان دانشجویان آمده بودند، نتوانسته بودند دانشجویان را راضی کنند که به داخل خوابگاه ها بازگردند. آنها می گفتند که احساس امنیت نمی کنند. می گفتند که تضمین می خواهند… تضمین می خواهند که دیگربار این حوادث تکرار نشود.
یکی از آن میان می گفت:

– این چندمین بار است که «آنها» هر کار که می خواهند می کنند و بعد هم آب از آب تکان نمی خورد. چرا کسی به « آنها» چیزی نمی گوید؟ چرا «آنها» را مجازات نمی کنند… چرا؟
و من پرسیدم:

– «آنها» که می گویید چه کسانی هستند؟

و دانشجویی با پرخاش پاسخم را داد (آن شب همه عصبانی بودند و کم تحمل):

– شما نمی دانید آنها چه کسانی هستند… آنها که هرجا ما تجمع ومراسمی داریم به ما حمله می کنند… آنها که در پارک لاله ما را کتک زدند. آن هم جلو چشمان نیروهای انتظامی… و کسی هم کاری به کارشان نداشت… همان ها دیشب به خوابگاه ما حمله کردند. به ما فحش دادند. فحش های خیلی بد… به رئیس جمهور فحش دادند، فحش های خیلی رکیک…ما را کتک زدند. با باتوم و چماق… وسایلمان را شکستندو جزوه ها و کتابهایمان را آتش زدند.
دانشجویان تضمین می خواستند. مردان خاتمی چه ضمانتی می خواستند بدهند؟ بچه ها منتظر بودند. مردان خاتمی بارها از دانشجویان خواستند که به کوی دانشگاه بازگردند و آرامش خود را حفظ کنند:
– ما تمام تلاش مان را می کنیم. ما ماجرا را با جدیت پیگیری می کنیم… بچه ها! ما شما را درک می کنیم. ما با شما احساس همدردی می کنیم… ما موضوع را پیگیری خواهیم کرد… مطمئن باشید… به ما اطمینان داشته باشید… اما شما باید از راههای قانونی خواسته های خود را پیگیری کنید.

– ما به شما اطمینان داریم آقای تاج زاده… اما شما زورتان به «آنها» نمی رسد. شما حریف «انصار» نمی شوید.
مصطفی تاج زاده معاون سیاسی-اجتماعی وزیر کشور که از ساعت هشت شب به میان دانشجویان آمده بود، همچنان تلاش می کرد بحران را مهار کند و دانشجویان را به خوابگاههای خود بازگرداند. او از هفت ساعت پیش تلاش می کرد که دانشجویان را آرام کند. اما تلاش هایش پس از ساعت ها گفت و گو هنوز نتیجه نداده بود.
تاج زاده خواهان آرامش بود. آرامش دانشجویان.

تاج زاده می گفت:

– توسعه سیاسی برآمده از دوم خرداد، فقط در سایه آرامش و جلوگیری از تنش به اهداف و مقاصد خود می رسد… ما فاجعه کوی دانشگاه را پیگیری می کنیم… به زودی تصمیم های مهمی در جلسه شورای امنیت ملی گرفته خواهد شد…

دانشجویان مدام صحبت های تاج زاده را قطع می کردند.

– این حرف ها دیگر برای ما قابل قبول نیست. شما به جای این حرف ها بهتر است بروید جلوی «آنها» را بگیرید… همانها که همین حالا دارند به طرف بچه های ما گاز اشک آور پرتاب می کنند…زورتان به آنها نمی رسد… نه آقای تاج زاده؟

– به جای اینکه ما را به خوابگاه بازگردانید، نیروهای انصار را از خیابانها جمع کنید… چرا آنها به خاطر اعمال خلاف قانون شان هیچ وقت مجازات نشده اند… چرا به ما می گویید به خوابگاه بازگردیم چرا به آنها نمی گویید در خیابان به ضرب و شتم نپردازند… چرا به آنها نمی گویید به ما حمله نکنند… چرا آقای تاج زاده؟
تاج زاده پاسخ داد:

– بچه ها! شما دوستان ما هستید… ما شما را اهل گفت و گو می دانیم… ما با آنها زبان تفاهم نداریم… ما با گروه های فشار چه گفت و گویی داریم، ما با شما می توانیم گفت و گو…

– حالا چه کسی گفت بروید با آنها گفت و گو کنید… گروه های فشار تا چه وقت می خواهند آزادانه ما را کتک بزنند. چرا آنها را به زندان نمی اندازید… چرا آقای تاج زاده؟

– آقای تاج زاده! ما هیچ جا نمی رویم… ما تا تحقق خواسته هایمان همین جا می مانیم. باید معلوم شود چه کسانی از انصار حمایت می کنند؟

و تاج زاده همچنان برای دانشجویان سخن می گفت:

– دوستان من! شما باید از برخوردهای احساسی و غیرمنطقی پرهیز کنید. شما باید با دوراندیشی و واقع بینی زیاد، خواسته های خود را دنبال کنید… آن هم با روش های قانونی… بچه ها فراموش نکنید که توسعه ی سیاسی نیازمند آرامش است و بزرگترین دشمن آن خشونت است.

– آقای تاج زاده! روزنامه نگاران آزادی ندارند و دانشجویان هم امنیت ندارند. آخر این چه جور توسعه ی سیاسی است که انصار می تواند دست به هر کار غیرقانونی بزند. شماها نتوانسته اید امنیت ۱۲۵ متر نرده را حفظ کنید (منظورشان نرده های محافظ کوی دانشگاه تهران بود) پس چگونه انتظار دارید ما به وعده های شما اطمینان پیدا کنیم و با حفظ آرامش صحنه را ترک کنیم. چه تضمینی وجود دارد آقای تاج زاده… چه ضمانتی می دهید که اینها دو روز دیگر، یک ماه دیگر و یا… دوباره همین کارها را تکرار نکنند. جواب بدهید آقای تاج زاده… ما می دانیم که شما زورتان به انصار نمی رسد. ما می دانیم که ابزارهای لازم را برای کنترل خشونت طلبان در اختیار ندارید… ما تا تحقق خواسته هایمان همین جا می مانیم… ما به داخل خوابگاه بازنمی گردیم.

و باز هم تاج زاده دانشجویان را به حفظ آرامش فرامی خواند:

– دوستان عزیز من! اهداف دوم خرداد در یک محیط آرام و به دور از تشنج قابل حصول است. شما باید حواستان جمع باشد. کسانی می خواهند هر طور شده در جامعه تشنج ایجاد کنند. دشمنان جامعه مدنی در فضای خشونت آمیز و پرتشنج به اهداف خود می رسند. بچه ها! مواظب باشید. ممکن است کسانی بخواهند حرکت شما را به خشونت بکشانند.

دانشجویان هنوز خشمگین هستند. آنقدر خشمگین که با پرخاش و عصبانیت با تاج زاده صحبت می کنند:

– آقای تاج زاده! بس کنید این حرف ها را… ما می خواهیم بدانیم گروه انصار از کجا تغذیه می شوند… به حریم خوابگاه ما تجاوز شده است.

به ما اهانت شده است… به اسم اسلام به خوابگاه دانشجویان حمله کرده اند… وقتی ما را کتک می زدند، شعار «یاحسین یا زهرا» می دادند… آقای تاج زاده تعدادی از دوستان ما الان در بیمارستان بستری هستند و حالشان خیلی وخیم است.

در چنین شرایطی شما ما را به آرامش فرامی خوانید… ما تحمل مان تمام شده… ما بیش از این حاضر نیستیم به حرف هایتان درباره توسعه سیاسی گوش کنیم… بس کنید آقای تاج زاده…

دانشجویان عصبانی بودند. دانشجویان بر سر تاج زاده فریاد می زدند. دانشجویان به تاج زاده پرخاش می کردند. اما تاج زاده همه پرخاش ها را تحمل می کرد و هرگز به تندی پاسخ دانشجویان را نمی داد. او با آرامش کامل سعی بر آرام کردن دانشجویان داشت. او همچنان به معجزه ی گفت و گو ایمان داشت:

– ما با ادامه سیاست تشنج زدایی به اهداف و آرمان های جنبش جامعه مدنی خواهیم رسید. بچه ها! به معجزه گفت و گو باور داشته باشید. از معجزه گفت و گو همین بس که ما اکنون باهم هستیم و اینجا می توانیم به راحتی باهم گفت و گو داشته باشیم… دوستان! حرف هایتان را بگویید، راحت باشید. توسعه سیاسی نیازمند این گفت و گوهاست.
– آقای تاج زاده! ما آزادی را درست در زمانی طلب می کنیم که دولت همراه ما و طرفدار توسعه سیاسی-فرهنگی است. اما نیروهای فشار، شبه نظامیان سیاهپوش و … دشمن قسم خورده این آزادی هستند. دانشجویان مظلوم چه گناهی کرده بودند که بعضی را در خواب و بعضی را در بیداری به خاک و خون کشیدند. دانشجویی که تا دیروقت در کتابخانه کوی مشغول مطالعه بود، به شدت مجروح شده…

چند دانشجو در خانه ها را می زدند:

– تو را به خدا کمکمان کنید… سینه اش دیگر بالا و پایین نمی رود… غرق خون است…

بالاخره مردی از همسایه ها به دادشان رسید، اتوموبیل اش را از پارکینگ درآورد و آنها جسم از حال رفته همکلاسی شان را بر ماشین سوار کردند. یکی از بچه ها گفت:

– آقا عجله کنید… برویم بیمارستان شریعتی…

در حیاط کوی دانشگاه تهران، گروهی از دانشجویان نیز مشغول گفت و گو با دکتر مصطفی معین وزیر فرهنگ و آموزش عالی بودند. او نیز از نخستین ساعتهای شب بعد از حادثه، در کوی در میان دانشجویان بود.
معین بر زمین نشسته بود و دانشجویان گرد او می گفتند… ما جایی نمی رویم… ما همین جا به خواسته های خود خواهیم رسید. چرا همیشه ما باید کوتاه بیاییم و نه نیروهای انصار.

و معین نیز همچون دیگر مردان خاتمی، دانشجویان را به آرامش دعوت می کرد:

– دانشجویان، عزیزان من! ما باید با آرامش از این سنگلاخ عبور کنیم.

– آقای معین، این سنگلاخ ها را چه کسانی به وجود آورده اند؟

– از ماست که برماست… سطح فرهنگ و آگاهی جامعه ما در این موضوع موثر است. تلخ است اما واقعیت دارد… همه آن کسانی که مخالفند باید بدانند حتی مخالفان هم حق ندارند به جان هم بیفتند. عزیزان! چاره ای نیست جز اینکه معلومات و آگاهی سیاسی خود را بالا ببریم. به عنوان یک دانشگاهی و یک دانشجو باید بیشتر فکر کنیم… به عنوان یک عضو قشر تحصیل کرده باید خود را در خدمت همبستگی ملی قرار دهیم… ما در معرض خطرات جدی هستیم…این موقعیت را بی دلیل انتخاب نکرده اند… شما باید این موقعیت را درک کنید… آرامش خودتان را حفظ و به خوابگاه هایتان بروید.

– آقای دکتر! ما احساس امنیت نمی کنیم.

– من امشب با شما می مانم. تا صبح جایی نمی روم…

– تمام دانشجویان این خوابگاه شهرستانی هستند. جواب نگرانی خانواده ی این بچه ها را چه کسی خواهد داد؟
– ما جواب روشن و صریح می خواهیم… باید حامیان انصار به طور شفاف برای ما توضیح بدهند.
و معین همچنان برای دانشجویان سخن می گفت:

– دانشجویان عزیز، دقت کنید. اگر وضع داخلی ما متشنج شود، وضع ما از «کوزوو» هم بدتر خواهد شد… باید با آگاهی برخورد کنیم. همه ما…

گفت و گوی معین با دانشجویان تا صبح ادامه داشت.

« پایان نامه ها را آتش زدند. رساله های فوق لیسانس و دکترا را سوزاندند. تمام زندگی دانشجویی بچه ها را درهم شکستند. به کدام گناه؟ به دستور چه کسانی؟ یکی از دوستان من قرار بود پس فردا از رساله دکترایش دفاع کند… الان او کجاست… وسط کدام مجروحان… کدام بیمارستان؟ چه بلایی سرما می خواهند بیاورند… آن وقت شما به ما می گویید آرامش خود را حفظ کنید… چگونه؟ »

و یک دانشجو از عقب جمعیت، به زحمت خود را به جلو کشاند. او پاسخ دوستانش را این طور داد:

– بچه ها! خواهش می کنم به حرف های من گوش کنید. ممکن است این یک سناریو باشد که مخالفان دولت طراحی کرده اند… آنها در فکر ساقط کردن دولت محبوب ما هستند. ما نباید به آنها بهانه بدهیم. بهانه ای برای سرکوب جنبش جامعه مدنی… این دقیقا مشابه همان سناریویی است که سال گذشته در چنین روزهایی یک روزنامه به ظاهر تندرو اما غیرهمگام با جبهه دوم خرداد بهانه های لازم را برای به تعطیلی کشاندن مطبوعات دوم خردادی به دست منتقدان خشن دولت داد. نفوذی های مطبوعات، پس از تمام شدن تاریخ مصرف شان و تهیه بهانه های لازم، پاداش کافی نیز دریافت کردند و…

یادتان هست بچه ها؟… اینک نیز احتمال اجرای برنامه ای مشابه برای دانشگاهها می رود… ما باید مطالبات خود را از راههای قانونی پیگیری کنیم.

و باز تاج زاده رشته سخن را به دست گرفت:

– دوست شما درست می گوید. ممکن است عناصر مشکوک در میان شما، بهانه لازم را به دست مخالفان جبهه دوم خرداد برای سرکوب فعالیت های دانشجویی بدهند. بچه ها! مراقب باشید. افراط و تندروی، دشمن جامعه مدنی و توسعه سیاسی است.
——————————————————————————————————————-

نوشته‌های مشابه

+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.

افزودن