بحث های داغ انتخاباتی ، شب های تهران،باران و دهه شصت

ژیلا بنی یعقوب

j.baniyaghoob[at]gmail.com

عصر میدان هغت تیر در روز سه شنبه دوازدهم خردادماه مرا از تهران ۱۳۸۸ جدا می کند و برای لحظه هایی به بهار ۱۳۶۰ پرتاب می کند.کودکی ده –یازده ساله را می بینم.دانش آموز کلاس پنجم ابتدایی که با شور و شوق زیاد در کنار حلقه های بحث در مقابل دانشگاه تهران چشم به دهان بزرگترهایی دوخته است که از اهداف و آرمان های کوچک و بزرگ خود می گویند.روی پنجه پا می ایستادتا قدش کمی بلندتر شود و بتواند چهره هایی را که واژه های تند و آتشین را فریاد می زنند ،ببیند.دلش می خواست وارد بحث شود و سوالهایش را بپرسد .اما کسی جدی اش نمی گرفت .شاید چون کوچکتر از آن بود که توی این بحث ها راهش بدهند.

چند سال از آن سالها گذشته است؟چند سال است که چنین صحنه های پر شوری را در تهران ندیده بودم؟چند سال بود که رویای تکرار آن روزها را دیده بودم؟چند بهار از آن موقع می گذشت؟

پس از بیست و هفت-هشت سال میدان هفت تیر تهران صحنه های مشابه آن روزهای دانشگاه تهران را در مقابل دیدگانم گسترانده است.این بار دیگر یک دانش آموز ده ساله نیستم و می توانم چهره ها را به راحتی ببینیم.چهره پسرجوانی را که می گوید:

“من یک جوان بیکار هستم .چرا دولت فکری به حال اشتغال من نمی کند اما مدام به اندازه مو و آستین پیراهنم گیر می دهد؟مگر این همان دولتی نیست که یکی از مشاورانش چهار سال پیش در دوره تبلیغات انتخاباتی در تلویزیون به ما گفت که به اندازه و مدل موی ما کاری ندارد.”

جوانی که عینک به چشم دارد و پیراهن گشادش را روی شلوار انداخته ،می گوید:

“آقای دکتر هنوز هم به اندازه و مدل موی شما کاری ندارد.”

دکتر واژه ای است که این روزها زیاد در میدان ها و خیابان های شهر تکرار می شود .گاه به صورت شعار

دکتر تاج سره

ای ول ای وله ایول/دکتر ما یله /ای ول

حامیان دکتر احمدی نژاد چهار سال پیش در مبارزان انتخاباتی او را عزیز عباس و عطر گل محمدی می خواندند:

عطر گل یاس /عزیز عباس /محمود احمدی نژاد

جوانی از کنارم می گذرد و می گوید:

“ادبیات دکتر به شعارهایتان هم راه یافته است …ای ول”

حلقه های بحث در هرگوشه میدان شکل گرفته است.
یک دخترجوان که بروشورهای همگرایی جنبش زنان را در دست دارد ،می گوید:”دولت نهم برای ما زنان چه کرد ،جز آوردن محدودیت های بیشتر؟سهمیه بندی جنسیتی در دانشگاهها ؟لایحه چند همسری؟شما که طرفدار احمدی نژاد هستید ؛چه جوابی دارید؟”

زنی که چادرمشکی به سر دارد ،می گوید:”پول این شال های سبز که دخترها و پسرهای طرفدار موسوی بر گردنشان انداخته اند از کجا آمده است؟پولش را فائزه هاشمی داده است.می دانستید؟شماها نمی دانید که خاندان هاشمی چه فسادهایی کرده است ؟”

جوانی دیگر وارد بحث می شود:

-خانم !شما جواب خانم را در باره لایحه چندهمسری دولت احمدی نژاد بدهید لطفا!ما اینجا مگر در باره خاندان هاشمی بحث کردیم؟

زن دوباره می گوید:”هاشمی این همه پول را از کجا آورده است؟”

-شما به ما بگویید صادق محصولی ،وزیر میلیاردر احمدی نژاد این همه ثروت را از کجا آورده است؟

زن این بار می گوید:”آقای محصولی باغدار است .این پولها حاصل دسترنج ایشان است.مگر چه اشکالی دارد که کسی زحمت بکشد و پولدار بشود؟”

-خانم !چرا اصلا فکر نمی کنید؟خود صادق محصولی هرگز ادعا نکرده که این ثروت ناشی از باغداری است آن وقت شما این را می گویید؟

یک دختر جوان نیز سعی می کند از میان حلقه تنگی که دور زن تشکیل شده عبور کند و خودش را به او برساند.

می گوید:” محصولی ویزر کشور دولت نهم اگر ۳۰۰ میلیارد ثروت دارد باید ۶۰ میلیارد مالیات بدهد ،چرا دولت عدالت طلب شما از او مالیات نگرفته است و دوباره چهارصدمیلیارد به او وام با بهره کم پرداخت کرده است؟”

زن دست دختر را محکم می گیرد و می گوید :”این پارچه سبز را چرا به دور دستت بسته ای ؟اصلا این چه طرز لباس پوشیدن است ؟ حالا رنگ سبز را مد جدید کرده اید ؟میرحسین موسوی با شماها می خواهد حرمت این کشور را پاسداری کند؟شما با این تیپ تان حرمت انقلاب و اسلام را لکه دار می کنید . اصلا تو می دانی که پول این پارچه ها از کجا آمده است؟”

-می شود شما به من بگویی این همه ثروت صادق محصولی از کجا آمده؟می شود شما به من بگویید تراول چک هایی که به دانشجویان هدیه داده شده ،از کجا آمده؟

صدای اذان مغرب از بلندگوی مسجدالجواد میدان هفت تیر درفضای میدان طنین انداز می شود.مردانی که اغلب لباس مشکی پوشیده اند و نوارهایی به رنگ های پرچم جمهوری اسلامی به دور سر ،شانه و یا دست هایشان بسته اند.
با صدای بلند می گویند :”وقت نماز است “سجاده هایشان را در گوشه میدان پهن می کنند .یک مرد روحانی از راه می رسد .هواداران احمدی نژاد انگار از قبل منتظرش بودند ،به استقبالش می روند و نماز جماعت می خوانند

قبل و بعد از نماز شعار می دهند

ای ول /ای ول/دکتر احمدی نژاد/ای ول

ای ول /ای ول

ساعتی بعد/میدان ولی عصر /تهران

در سراسر میدان جمعیت زیادی دیده می شود.در هر گوشه ای گروههای ده –پانزده نفره بحث تشکیل شده است.جوانان سبز پوش با در دست داشتن پوسترهای میرحسین موسوی از یکسوی میدان به سوی دیگر تظاهرات می کنند و سرود می خوانند :سرود ای ایران ،ای مرز پرگهر ،سرود یار دبستانی .شعار هم می دهند:”یک یا حسین تا میرحسین.”

اتومبیل های زیادی در کنارمیدان پارک شده است ،بادیدن پوسترهایی که به اتومبیل خود چسبانده اند ،می فهمی طرفدار کدام کاندیدا هستند ،فقط پوستر نیست.رنگ هم هست .پارچه های سبز رنگ نشانه طرفداری از میرحسین و پرچم های سه رنگ جمهوری اسلامی نشانه حامیان احمدی نژاد.رنگ سفید حامیان کروبی و رنگ طرفداران محسن رضایی؟(رنگی ندارند انگار)

اغلب مباحثه کنندگان جوانان بیست و چند ساله هستند و انتقاد مشترکشان گشت ارشاد و اجرای طرح امنیت اجتماعی در دوره احمدی نژاد است.حامیان احمدی نژاد که به وضوح تعدادشان از طرفداران موسوی کمتر هستند ،با کلافگی به این سوال جواب می دهند.

یک پسر جوان می گوید:”شما اشتباه می کنید .اجرای طرح امنیت اجتماعی ربطی به دکتر ندارد.دکتر هم با آن مخالف بود.”

پسر جوانی که تی شرت سبز پوشیده ،می گوید:

“چرا شما هم مثل احمدی نژادراحت هرچیزی را تکذیب می کنید؟سردار احمدی مقدم بارها اعلام کرده که این طرح با امضا و دستور رییس جمهوری اجرا شده.”

کمی آنسوتر زنان و مردانی که سی – چهل ساله به نظر می رسند در باره سیاست خارجی احمدی نژاد با هم بحث می کنند.

-احمدی نژاد ایران را در همه دنیا بی اعتبار و بی آبرو کرده است.
-نه !این تبلیغات دشمنان دکتر است.او ما را در دنیای عزتمند کرده است.روابط خوب ما را با ملتهای دنیا ببینید.”

-کدام کشورها ؟نکند از ارتباط با چاد و سومالی و چند کشور تازه کشف شده توسط دولت نهم حرف می زنید؟اسم آن کشور یکصدهزار نفری چه بود که حتی در وزارتخارجه ایران پرچمش را پیدا نکردند که روی میز مذاکره رییس جمهورش با رییس جمهور ایران بگذارند؟”

-ارتباط ما با همین ملت ها خیلی مهم است .الان دیگر در سیاست ورزی دنیای مدرن دولت ها مهم نیستند ،ملت ها مهم اند .دکتر با ملت ها رابطه عمیق برقرار کرده است.

مرد چهل ساله ای با لحنی تند جواب می دهد:

-برادر من !تو این حرفها و استدلال ها را از کجا آورده ای؟

-شما بروید مطالعه کنید تا بفهمید دکتر احمدی نژاد چقدر ما را در دنیا سرفراز و عزتمند کرده است.

-از کدام عزت حرف می زنید ،از عزتی که احمدی نژاد زیر پرچم خلیج عربی با سران امارات به گفت و گو نشست ؟ و شیخ دوبی به دیدار احمدی نژاد نرفت و او از ابوظبی تا دوبی برای دیدن شیخ دوبی رفت.این عزتمندی آقای دکترشماست؟

بحث به رابطه ایران با همسایگان و بعد به فلسطین و لبنان می رسد.حامیان احمدی نژاد عصبانی از این گفته میرحسین موسوی هستند که گفته ملت خودمان واجب تر از لبنان و فلسطین هستند.

-چرا موسوی این حرف بی منطق را زده ؟ما با حمایت از فلسطین و لبنان در واقع از امنیت خودمان دفاع می کنیم و به وقت ضرورت آنها از منافع ما حمایت خواهند کرد.

ساعت از یازده و نیم شب گذشته است و میدان ولی عصر همچنان مملو از جمعیت است .به طرف میدان ونک می روم

ساعت دوازده شب /میدان ونک

موتور سوارها با پرچم های سبز و یا پرچم سه رنگ دور میدان ویراژ می دهند و به نفع کاندیداهای خود شعار می دهند .کارزار اصلی میان حامیان موسوی و احمدی نژاد است و به ندرت حامیان دو کاندیدای دیگر را در میدان ها می بینی.

حامیان احمدی نژاد حتی بدون پوستر و شعار هم برای دیگران قابل تشخیص هستند.تقریبا شبیه هم لباس پوشیده اند .مردهای ریش دار با لباس استین بلند و پیراهن هایی که روی شلوار رها شده است ،زنان با چادر مشکی و حجابی بیشتر از معمول.

حلقه ای از حامیان احمدی نژاد و موسوی در باره انحلال سازمان برنامه و بودجه بحث می کنند:

-آقای احمدی نژاد ضد برنامه است و به همین خاطر هم این سازمان را منحل کرد.

-آقای دکتر طرفدار سرعت در کار هستند .سازمان برنامه سرعت کارها را می گرفت.

-آقا جان!این حرفها را از کجا یاد گرفته ای ؟اصلا می دانی که یکی از وظایف سازمان برنامه نظارت بر عملکرد همه سازمان ها و وزارتخانه هایی است که از دولت بودجه گرفته اند؟انحلال سازمان برنامه یعنی از میان برداشتن نطارت .یعنی نبود شفافیت.

مطالبات زنان در خیابان های تهران

چند نفر از زنان فعال در همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات خود در انتخابات بروشورهای خود رابه طرف حامیان احمدی نژاد می گیرند ، از گرفتن آن خودداری می کنند.

دختر جوان می پرسد ،چرا حاضر نیستید این را بگیرید و بخوانید؟

یکی شان پاسخ می دهد :

-چون خودم همه این چیزها را از حفظ هستم و هیچ نیازی هم به حقوقی که غربی ها برای ما تعریف کرده اند ،ندارم.

-شما که همه این چیزها را حفظ هستی،لطفا بگویید خواسته های ما چیست؟

-نگاهی به پشت و روی بروشور می اندازد و می گوید:

-مثلا همین کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان که از آن حرف زده اید ،هیچ چیز مثبتی برای زنان ما ندارد.شما فکر می کنید وضع زنان در غرب خوب است که می خواهید پیرو آنها باشید؟آنها خودشان هزار تا مشکل و بدبختی دارند.شما بهتر است از غربی ها دستور نگیرید.

-بله .زنان در همه دنیا مشکلات فراوانی دارند.اما شما از کجا فهمیدید که ما می خواهیم مثل زنان غربی باشیم؟شما همیشه دچار پیشداوری و اتهام زدن هستید!اگر ما با لایحه چند همسری که دولت آقای احمدی نژاد به مجلس برد ،مخالفیم یعنی از غرب دستور می گیریم؟

-اولا که خانم ها ،آن لایحه نامش حمایت از خانواده بود و نه چند همسری.چرا جوسازی می کنید؟

-لایحه ای که می گوید مردها فقط به شرط تمکن مالی و بدون اجازه همسر اولشان می توانند زن دوم و سوم و چهارم بگیرند ،از خانواده حمایت می کند؟

-مگر دولت نهم همه مشکلات را حل کرده بود که به فکر حل مشکل چند همسری مردان افتاده بود؟

-خانم !اجازه بدهید که منطقی بحث کنیم .آن لایحه که تصویب نشد حالا از چی ناراحت هستید؟

-البته فعالان جنبش زنان مانع تصویب آن شدند.نگفتید چه ضرورتی برای چنین لایحه ای وجود داشت که دولت نهم برای تصویبش اینقدر عجله داشت؟

-خواهر من چند همسری نص صریح اسلام است آقای احمدی نژاد کار خلافی نکرده بود که می خواست قوانین اسلام را راعایت کند.

-نه .این جور نیست .این خواسته های مردان هوسباز را به اسلام نسبت ندهید.

بحث با حرارت زیاد ادامه دارد.

بحث های تند زیر بارش تندتر باران

باران تندی می آید.قطراتش آنقدر درشت است که در کمتر از چند دقیقه سرتا پایم را خیس می کند.بعضی ها برای در امان ماندن از باران تند به زیر سقف ایستگاههای اتوبوس پناه می برند و بعضی همچنان زیر بارش شدید باران با هیجان زیاد بحث می کنند.

از کنار یکی از حلقه های بحث که عبور می کنم صدایی به بقیه می گوید:

“بیایید با آرامش با هم بحث کنیم و چیزی یاد بگیریم .ما فقط همین دو هفته را برای بحث آزاد وقت داریم .انتخابات که تمام شد چند دقیقه که اینجا بحث کنیم پلیس ما را بازداشت می کند”

هم جوانان سبز و هم جوانان سه رنگ حامی احمدی نژاد می خندند و برایش کف می زنند.

بارش باران چه زود هوای تهران را سرد کرده است .بحث های داغ در سرمای نیمه شب میدان ونک ادامه داد .من سوار بر اتومبیل به سوی پارک ملت و از آنجا به چهار راه پارک وی می روم.

پارک ملت – پارک وی

ترافیک سنگینی است که در شب های عادی تعجب آور و اما در چنین شب هایی عادی تلقی می شود.

اتومبیل ها در پشت سرهم قطار شده اند.اتومبیل هایی که با انواع ابتکارها یا سبز شده اند یا سه رنگ .اتومبیلی سفید نقش دست هایی سبز را برخود دارد .انگار کسی دستش را توی رنگ سبز فرو کرده و آن را به هرجای بدنه اتومبیل که توانسته نقش زده است.

از میان قطار اتومبیل ها گاهی موتور سوارها در حالی که اسامی کاندیدای خود را فریاد می زنند، عبور می کنند .کسانی هم پیاده از میان ترافیک ماشین ها در رفت و آمدند و پرچم ها و پوسترهای خود را به رخ همدیگر می کشند.سرنشینان اتومبیل ها نیز در حال بحث و شنود با هم هستند.

دختری که نیمی از موهایش از زیر روسری بیرون زده ،پرچم سه رنگ ایران را دور تا دور روسری مشکی اش دوخته است.

راننده اتومبیل کناری اش به او می گوید:”خانم !طرفدار احمدی نژاد هستید؟”

در حالی که پوستری بزرگ از احمدی نژاد را به طرفش می گیرد ،می گوید:

-زنده باد دکتر احمدی نژاد.

-شما به ظاهرتان نمی آید طرفدار او باشید؟

-مگر همه چیز به ظاهر است .من عاشق احمدی نژادم چون با دزدها و مفسدان مبارزه می کند.

– در این چهار سال کجا و با چه کسی مبارزه کرده؟

-گردن کلفت ها اجازه ندادند مبارزه کند.حالا در مناظره اش با میرحسین همه چیز را افشا می کند.

مردی با محاسن بلند و انگشتر عقیق در حالی که دستش را در هوا تکان می داد رو به هواداران میرحسین فریاد می زند:

“هراس از مناظره چرا؟چرا میرحسین از مناظره با دکتر می ترسد.؟”

-نمی ترسد؟چرا شایعه سازی می کنید.

-فردا نتیجه انتخابات در مناظره دکتر با میرحسین تعیین می شود.منتظر باشید.

-ما هم منتظریم.

آنقدر در ترافیک اتومیبل های طرفداران کاندیداها می مانم که وقتی به پل پارک وی می رسم .ساعت نزدیک به دو بامداد است.بخشی از زیر پل را هواداران سبزپوش موسوی در اختیار خود گرفته اند و بخشی دیگر را حامیان احمدی نژاد .
طرفداران میرحسین در حالی که سرود ای ایران را می خوانند ،پاهایشان را محکم به زمین می کوبند.

حامیان احمدی نژاد شعار می دهند ،شعارهایی که گاه با کلمات توهین آمیز نسبت به موسوی و حامیانش همراه می شود.تعدادی از سبزپوش ها به شعارهایشان اعتراض می کنند و همین آغازی برای درگیری میان آنها می شود.جوانان مشکی پوش به سمت سبزپوش ها حمله می کنند و ….

ناگهان به بهار سال یک هزار و سیصد و شصت پرتاب می شوم.دختر دانش آموز به همراه معلمش برای خرید به کتابفروشی های روبروی دانشگاه تهران آمده است.کتابی را از بساط چند جوان انتخاب کرده است .همین که می خواهد پول را به دستشان بدهد ،مردانی با محاسن بلند به طرفشان هجوم می آورند ، یکی شان فریاد می زند :” این کتابها ضاله است .”می خواهند کتابها را آتش بزنند .یکی از جوان های کتابفروش آرام به دختر می گوید :”هرچند تا کتاب می خواهی زود بردار و فرار کن” و دختر با ترس و دلهره می گوید :”اما پولش؟”

جوان این بار التماس کنان می گوید :”زود بردار و فرار کن ،قبل از اینکه همه را آتش بزنند.”

دختر با عجله چند کتاب بر می دارد .معلم دستش را به زور می کشد :”بیا برویم !”
دخترک با کتابهایی که در دست دارد می دود و هر چند دقیقه پشت سرش را نگاه می کند .به مردهای قوی هیکلی که کتابها را تکه تکه می کنند و توی آتش می اندازند.

نوشته‌های مشابه

+ There are no comments

Add yours