روزنامه خرداد ،۱۹ فروردین ۱۳۷۸
چند پرسش نگرانکننده
ژیلا بنییعقوب
آیا میتوان رویداد مهم سال را انتخاب کرد؟ از چه نظر یک «حادثه» میتواند مهمترین رویداد مهم سال را برگزینند؟ ما برای جستوجوی پاسخی برای این پرسشها که هر سال ذهن روزنامهنگاران را به خود معطوف میکند، به سراغ چهرههای عرصه مطبوعات رفتهایم و از آنها خواستهایم تا به زعم خویش مهمترین رویداد و حادثه سال ۷۷ را در قلمرو مسایل داخلی ایران برشمرند.
به راستی چه معیار و شاخصی برای پاسخگویی به این پرسش میتوان برگزید؟ تاثیر دوران ساز یک رویداد و نقشی که در ساختار نظام اجتماعی خواهد داشت. یا میزان برانگیختن توجه عمومی؟ پهنا و ژرفای یک حادثه یا گسترده و بازتاب خبری آن؟ سیاست، اقتصاد یا فرهنگ؟ کدام حوزه در سرنوشت ما موثرتر است که رویداد آن قلمرو نیز اهمیت بیشتری پیدا میکند؟
] قلمزنان جامعه مطبوعاتی ما که قاعدتا در زمره زبدگان و نخبگان عرصه نظر و اندیشهاند و بیش از دیگران در گیرودار رویدادها و بازتابهای آن هستند. بیشتر از دیگران میتوانند درباره مهمترین رویداد سال رای دهند و داوری کنند.
در این میان البته یک نکته مهم باید مورد توجه قرار گیرد و آن اینکه هر رای و نظر در این باره بر پشتوانهای از تحلیل و جمعبندی و دیدگاه نسبت به سیر تحولات اقصادی و اجتماعی جامعه و روند رویدادها مبتنی است و همین نگرش و جمعبندی است که بر رای افراد تاثیر گذارده و میگذارد. آنکه پیشینه و ریشه هر رویدادی را در نظر میگیرد و نظر میدهد، طبعا دقیقتر داوری میکند و آن کسی که صورت قضایا را میبیند، نگاهی مشخصتر به موضوع دارد.
به هرحال، بار دیگر، تقویم تاریخ ورق خورده است و سالی دیگر بر همه چیز گذشته است. با این پیش فرض که رویداد مهم سال هرچه که بوده باشد. بر همه زوایای زندگی ما سایه میافکند. با دیدگاه اهالی مطبوعات همراه میشویم:
شاید کرباسچی باورش نمیشد…
پانزدهم فروردین ماه سال ۷۷، در اولین روزی که مردم کار جدی خود را آغاز کردند و دانشآموزان و دانشجویان در کلاسهای درس نشستند، کرباسچی به مجتمع قضایی رفت تا به سوالات قاضی پاسخ بگوید. شاید ساعت ۹ صبح که کرباسچی پا به اتاق قاضی نومیری گذاشت، باورش نمیشد که ساعتی دیگر دو مامور برای بردن او به زندان اوین به این اتاق بیایند.
ساعت ده صبح بود که نومیری قرار بازداشت کرباسچی را صادر کرد. وقتی کرباسچی به زندان اوین رسید، هنوز بسیاری از جمله مدیرانش در شهرداری نمیتوانستند باور کنند که او بازداشت شده است. صبح شانزدهم فروردین همه خبرگزاریهای دنیا خبر زندانی شدن او را مخابره کردند.
از آن حادثه یک سال میگذرد اما هنوز هم کسانی زندانی شدن کرباسچی را مهمترین رویداد سال ۷۷ میدانند.
سعید لیلاز روزنامهنگار یکی از این افراد است. او میگوید: بازداشت و محاکمه کرباسچی مهمترین و پردامنهترین تحول سال ۷۷ بود و بیشترین تاثیر را بر ساختار حکومتی ایران به جا گذاشت. بازداشت کرباسچی به عمیقترین شکل ممکن همه آحاد ملت ایران را درگیر این مساله کرد. و هیچ گروه سیاسی- اجتماعی در تهران و شهرستانها از اظهارنظر و بحث درباره آن برکنار نماند.
از نظر لیلاز بازداشت کرباسچی مهمترین اقدام جناح راست برای اجرای یک استراتژی جدید در سال ۷۷ بود. هم از این روی است که میگوید: «جناح راست تلاش کرد با زندانی کردن کرباسچی ابتکار عمل را در برخورد با جبهه دوم خرداد به دست بگیرد که تا حد زیادی هم توفیق پیدا کرد. لیلاز بازداشت کرباسچی را از جنبههای دیگری نیز حایز اهمیت میداند: بازداشت شهردار تهران برای نخستینبار روی جناحهای مختلف سیاسی رابه یکدیگر باز کرد. تا پیش از آن بین آنها به «تعارف» میگذشت.
محاکمه کرباسچی همچنین به مردم و مسوولان ارشد نظام فهماند که با قوه قضاییه عقب مانده و خطرناکی روبهرو هستند و هرچه سریعتر باید تحولی در آن اتفاق بیفتد.»
لیلاز پس از بازداشت کرباسچی از کاهش قیمت نفت و افشای موضوع دخالت وزارت اطلاعات در «قتلها» به عنوان مهمترین حوادث سال پیش یاد میکند.
مهمترین یا جنجالیترین؟
عباس عبدی عضو شورای سردبیری روزنامه صبح امروز بر آن است که بین «مهمترین رویداد» و «جنجالیترین رویداد» باید تفاوت گذاشت.
به اعتقاد وی در سال ۷۷ چند رویداد مهم وجودداشت که ترجیح خاصی بین آنها نمیتوان قائل شد:
«کاهش قیمت نفت خیلی مهم بود اما جنجالی روی آن نشد اما به لحاظ تاثیری که بر زندگی مردم و اقتصاد کشور به جا گذاشت، خیلی مهم بود.»
در نظر گاه عبدی انتخابات شوراها، قتلها و محاکمه کرباسچی مهمترین رویدادهای سال پیش بودند، چرا که «قتلها» بر شطرنج سیاست ایران اثر گذاشت و محاکمه کرباسچی دستگاه قضایی را مورد آزمون قرار داد.
در گذشته محاکم اعتباری داشتند. پیش از آن محاکم سیاسی دچار اشکال شده بود و محاکمه کرباسچی دادگاههای عادی را هم دچار مشکل کرد و باعث بیاعتباری کل نظام قضایی کشور شد.
همچون یک بمب
در پاییز ۷۷ وقایعی در ایران اتفاق افتاد که از جهانی در ۲۰ سال پس از انقلاب بیسابقه بود: وقوع قتلهای زنجیرهای که با ترور داریوش و پروانه فروهر آغاز شد و با قتل مجید شریف، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده ادامه یافت نفرت عمومی را در ایران و جهان برانگیخت.
این قتلها که از سوی سیدمحمد خاتمی قتلهای نفرتانگیز خوانده شد وحشت و ناامنی را بر بخش مهمی از جامعه ایران به ویژه جامعه نویسندگان و متفکران حاکم کرد.
خبر این جنایتهای نفرتانگیز ایرانیان را در بهت فرو برده بود که در ۱۵ دیماه خبری همچون بمب در ایران منفجر شد و بر حیرت شهروندان ایرانی افزود و آن خبر دست داشتن تعدادی از همکاران وزارت اطلاعات در قتلها بود.
وزارت اطلاعات خود با صدور اطلاعیهای فاش کرد که «تعدادی از همکاران خودسر و مسولیت ناشناس» این وزارتخانه در ترورهای نفرتانگیز دست داشتهاند.
…و این نخستین بار بود که یکی از دستگاههای مهم دولتی در ایران با صراحت به گناه خود اعتراف میکرد و از مردم پوزش میطلبید. آگاهان سیاسی در ایران و جهان کشف شبکه عاملان قتلها و معرفی آنها را به مردم موفقیتی بزرگ برای دولت خاتمی ارزیابی کردند.
چند پرسش نگرانکننده
اکبر گنجی از قتلهای زنجیرهای به عنوان «پروژه ناتمام قتل دگراندیشان و دگرباشان» یاد میکند و آن را مهمترین حادثه سال ۷۷ میداند.
او میپرسد که «اگر شرایط پس از دوم خرداد نبود، اگر خاتمی در پیگیری و شناسایی عاملان قتلها جدی نبود، اگر مطبوعات جنبش مدنی ایران وجود نداشت، آن پروژه تا کجا پیش میرفت؟ چند قتل مشکوک دیگر بر جنایات گذشته افزوده میشد؟ احساس امنیت و گمان پیروزی محفل نشینان را در چه موقعیتی قرار میداد و جامعه چه تعداد از ذخایر فرهگی خود را از دست میداد؟
گنجی بر این عقیده است که وقوع آن حادثه افکار شهروندان را به نقاطی خاص معطوف داشت: نخبگان در پرتو حادثه اخیر به بازفهمی جنایات مشکوک گذشته پرداختند و جامعه دریافت که پنهان کاری چه هزینه سنگین و گزافی به دنبال دارد و شفافیت و علنیت چه گلهای زیبا و خوشبویی در فضا میرویاند. هرچند که شاخههای گل تیغ به همراه میآورند.
از نظر گنجی اینک وقت آن رسیده است که پرسشهای نگرانکننده به بحث و گفتوگوی عمومی گذارده شود:
چرا در جامعه ما خشونت حضوری فعال دارد؟ علل اجتماعی و دلایل معرفتشناختی آن کدام است؟ چرا برخی از شهروندان مخالفان فکری خود را از طریق جنایت از عرصه حیات حذف میکنند؟ آیا با جنایت و خشونت مشکل مخالفان حل میشود و پرسشهای شهروندان پاسخی درخور مییابد؟ امنیت ملی و منافع ملی چیست؟ آیا آزادی بیان و مخالفت نافی امنیت ملی است؟ آیاحکومت و نظام با روشهای پلیسی و رعبآور پایدار میشود؟ چرا برخی به خود حق میدهند که با شکنجه از مجرمان اعتراف بگیرند (پرونده شهرداری)؟ آیا اعتراف چند مدیر به اختلاس برای یک نظام سیاسی آن قدر مهم است که به خاطر آن شکنجه مجاز میشود؟ آیا میتوان با روشهای غیراخلاقی به اهداف انسانی دست یافت؟ چرا نهادهای نظامی، انتظامی و امنیتی در مناقشات سیاسی داخلی دخالت و مشارکت دارند؟ چرا برخی از نخبگان به دلیل بیان (گفتار و نوشتار) عقایدشان روانه زندان میشوند؟ آیاتا وقتی نهادهای غیرقاونی قادرند برخی از اندیشمندان را راهی زندان کنند، میتوان از گروههای غیرقانونی خشونتطلب انتظار داشت مخالفان فکری خود را در کوچه و خیابان و مسجد و دانشگاه تنبیه فیزیکی نکنند؟ آیا زندان رفتن میتواند مانع طرح فاشیسم و نظام سلطنتی شود؟ چرا با کمترین بهانهای مطبوعات دگراندیشان تعطیل میشود؟ و …
حادثه جنایات پاییز مهمترین حادثه سال گذشته است. چرا که چنین پرسشهایی را به دنبال داشت و آنها را به پرسشهای ملی تبدیل کرد. اگر در فضایی عقلایی این پرسشها به بحث گذارده شود و دیدگاههای گوناگون و متعارض امکان طرح آزادانه بیابند. میتوان امیدوار بود که در آینده چنان حوادث تلخی تکرار نشود.
فریبرز بیات یکی دیگراز روزنامهنگاران است که «اعلام دخالت وزارت اطلاعات در قتلها» را مهمترین حادثه سال ۷۷ میداند چرا که به اعتقاد وی این نخستین بار بود که نظام به انتقاد از خود روی آورده بود و به نوعی تلاش میکرد علمکردهای خود را ارزیابی و تصحیح کند.
بیات بر این عقیده است که آن حادثه نشان داد. مطبوعات آزاد خیلی قدرت دارند چرا که در افشاگری موضوع نقش زیادی داشتند و در واقع این مطبوعات بودند که نظام را به آن ارزیابی کشاندند.
ادامه دارد
هنوز نفس میکشم!
استعفای وزیر اطلاعات
سعید درودی یکی از نویسندگان روزنامه اطلاعات است که بدون آن که بخواهد ارزیابی مثبت یا منفی از دری نجفآبادی وزیر سابق اطلاعات داشته باشد. استعفای او را مهمترین حادثه به سال ۷۷ میداند و میگوید: بدون این که بخواهم بگویم ایشان نسبت به وزیر بعدی یاقبلی خود بهتر یا بدتر بودند و بیآنکه بخواهم در این باره بحث کنم که آیا با استعفای او مشکلات وزارت اطلاعات حل شد یا مشکلات جدیدی ایجاد شد، معتقدم نفس این استعفا تحول تازهای در مسایل سیاسی ایران بود. این موضوع که یکی از مسوولان بلندپایه کشور به دنبال بروز مشکلات، کاستیها یا انحرافاتی در سیستم تحت کنترلش استعفا بدهد و یا مجبور به استعفا شود، چون برای نخستین بار در کشور ما اتفاق افتاده، مساله فوقالعاده مهمی است.
وی میگوید: در جامعهای که از نظر سیاسی توسعه یافته باشد مسوولان در مقابل مردم و یا نهادهای مدنی مسوول هستند و از مردم کارت سفید اعتباری بدون قید و شرط ندارند، بلکه اعتبار آنها به کارآمدی و انجام صحیح وظایفی است که برعهده دارند. در بسیاری از کشورها وقتی در یک مجموعه مشکلی بروز میکند. در نخستین مرحله مسوول سیستم چه خطاکار باشد و چه نباشد استعفا میدهد تا جامعه بتواند به راحتی درباره آن مشکل چارهاندیشی کند. ولی در کشور ما به علت برداشت غلطی که از موضوع «تخصص» یا «تعهد» داشتیم این دو مقوله را مستقل از هم میدیدیم و اگر مسوولی در جامعه به عنوان فردی متعهد معرفی شده بود در صورت عدم کارآمدی و یا ضعف مواخذه و یا برکنار نمیشد.
به اعتقاد درودی استعفای وزیر اطلاعات نشان از آن داشت که نهادهای مدنی در ایران پا گرفته است و جامعه دارای آن چنان هویتی شده است که میتواند نقش خود را در عملکرد مسوولان و جریانهای جامعه تحصیل کند. جامعه مدنی به این معناست که جامعه از دوقطبی بودن که در آن یک عده همیشه حکومتکننده و یک عده حکومت شوند باشند خارج میشود. در جامعه مدنی یک فرد در حیطهای که تخصص ندارد وارد نمیشود و یا اگر خطایی مرتکب شد و یا در حوزه تحت مسوولیتش اشکالی به وجود آمد بلافاصله به اشتباه خود اعتراف میکند و استعفا میدهد.
غلامحسین صالحیار یکی از روزنامهنگاران قدیمی کشور نیز افشای موضوع دخالت وزارت اطلاعات را در قتل داریوش و پروانه فروهر، پوینده و مختاری تکاندهندهترین و وحشتآفرینترین حادثه سال ۷۷ میداند و میگوید:
«اهمیتش در این بود که وزارت اطلاعات برای اولین بار به ضعف و خطای خود اعتراف میکرد و کار آنقدر بالا گرفت که منجر به برکناری وزیر اطلاعات و دستگیری تعدادی از همکاران این وزارتخانه شد. این حادثه به قوت جنبش مطبوعات افزود و به آنها این امکان را دارد که در جریان انتخابات شوراها نهایت قدرت را از خود نشان بدهند. مردم نیز در این انتخابات رای خود را برای طرفداران آقای خاتمی و مستقها به صندوق ریختند و جناح محافظهکار حتی ده درصد ارا را هم به دست نیاورد.»
از نظر صالحیار «قتلها» تلخترین حادثه سال و انتخابات شوراها شیرینترین حادثه سال بود.
چهره غمگین اما با صلابت
غلامحسین ذاکری، مدیرمسوول مجله آدینه میگوید: سال ۷۷ سال پرتنش و بسیار ناگواری برای اهل قلم بود، سالی که با بازداشت غلامحسین کرباسچی آغاز شد با کشتار فجیع فروهرها و چندتن از نویسندگان کشور ادامه پیدا کرد. تلاش آقای خاتمی برای معرفی قاتلان منجر به صدور اطلاعیه وزارت اطلاعات شد.
ذاکری چهره خاتمی را در نماز عیدفطر به یاد میآورد که بسیار غمگین بود: غمی که نشان از آن داشت که نمیتواند همه چیز را برای ما بگوید، چهرهاش همچون پدری بود که نمیتواند همه واقعیت را به فرزندانش بگوید و فقط میتواند با نگاه خود خواستههای مشروع بچهایش را تایید کند چهره سرشار از غم و در عین حال با صلابت خاتمی نشان میداد با مشکلات بزرگی مواجه است.
از نظر ذاکری سال ۷۷ سال بزرگترین مشکلات برای خاتمی بود، هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی اما در این سال بزرگترین پیروزی هم نصیب او شدو آن برگزاری انتخابات شوراها بود که به نام خاتمی در تاریخ ایران ثبت شد.
پیروزی بزرگی برای خاتمی
به اعتقاد ناظران سیاسی برگزاری انتخابات شوراها پیروزی بزرگی برای خاتمی بود و این همان بود که مردم ۲۰ سال در انتظارش بودند.
رابین آلن، نویسنده «فایننشیال تایمز» در این باره نوشت: نخستین انتخابات و شوراهای محلی در ایران رای پیروزمندانه حمایت از خاتمی رییسجمهور اصلاح طلب کشور را به دنبال داشت. نه تنها برگزاری آزادانه انتخابا شوراها پیروزی دیگری برای آقای خاتمی شمرده شد. بلکه ناتوانی محافظهکاران در حذف کاندیداهای نامطلوبشان از لیست نامزدها نیز، به حساب موفقیت خاتمی گذاشته شد.
محمدعطریانفر، سردبیر روزنامه همشهری از برگزاری انتخابات شوراها به عنوان مهمترین حادثه سالی که گذشت یاد میکند و میگوید: این انتخابات اجرای یکی از اصول مهم قانون اساسی بود که بیش از دو هه به تعویق افتاده بود.
انتخابات شوراها فصل نوینی در تاریخ مشارکت ملی جامعه ایران تلقی میشود. فصلی که در مدیریت جامعه و همبستگیتام و تمام بین اقشار گستردهای از نیروهای مدیریت مبانی جامعه و مدیریت کلان کشور نقش مهمی را ایفا خواهد کرد.
دو حادثه دیگر
در سالی که گذشت این امکان به وجود آمد که نظرات آیتالله منتظری در برخی از مطبوعات مطرح شود. برخی از آگاهان سیاسی این موضوع را مهمترین حادثه سال دانستند.
احمدزیدآبادی روزنامهنگار در این باره میگوید: انتخاب مهمترین رویداد از بین رویدادهای مهم بسیاری که طی سال ۷۷ در ایران به وقوع پیوست، کاری سخت و طاقتفرساست، زیرا اغلب این رویدادها هرکدام از زاویه و منظری خاص. از اهمیتی انکارناپذیری برخوردارند اما از نقطهنظر «تاثیر بر آینده سیاسی ایران» تصور میکنم امکان شرکت اعضای نهضت آزادی در انتخابات شوراها و طرح نظرات حضرت آیتالله منتظری در مطبوعات، مهمترین رویداد سال ۷۷ باشد. به عقیده من، این دو حادثه که، علامت روشنی از روند گشایش سیاسی در ایران به شمار میرفت، زیرا تا هنگامی که قدرت در دست به اصطلاح «خودیها» بچرخد و از ورود «غیرخودیها» به عرصه رقابت و فعالیت سیاسی رسمی، جلوگیری به عمل آید. از تحقق گشایش سیاسی نمیتوان سخن گفت. بنابراین، ورود نیمه رسمی نهضت آزادی ایران و آیتالله منتظری به عرصه سیاسی کشور، به معنای باز شدن راه برای مشارکت وسیعتر اقشار مختلف جامعه در امر اداره کشور است به ویژه اینکه طبق تحلیل من، نیروهای نزدیک به تفکر نهضت آزادی و آیتالله منتظری. نقش مهمی در صحنه سیاسی ایران- در میان مدت- ایفا خواهند کرد. خلاص آن که، جامعه ایران آبستن آرایش تازه و در عین حال حیرتانگیزی از نیروهای سیاسی است و دو رویداد فوق، طلیعه این تحول شگرف و تامل برانگیز به شمار میروند.
داوود محمدی، روزنامهنگار دیگری است که نظرش را درباره مهمترین حوادث سال ۷۷ چنین بیان میکند:
دستگیری کرباسچی در نخستین روزهای سال ۷۷، خبر از در پیش بودن سالی آبستن ملات انحصارطلبان به اردوگاه نوپا اما نیرومند جبهه دوم خرداد میداد. پیشبینیای که سیر رخدادهای بعدی صحت آن را به اثبات رساند. هجوم تخریبی جناح راست به رییسجمهوری پس از مراسم گرامیداشت دوم خرداد، استیضاح وعزل عبدالله نوری از وزارت کشور که قلب هر ایرانی آزاداندیش را به وزارتخانه خود بدل ساخت تعطیلی چند باره جامعه/توس و تحدید موقت آزادی مطبوعات، حمله به وزیر ارشاد و معاون رییسجمهوری، حمله به اتوبوس حامل جهانگردان آمریکایی، آغاز قتلهای سیاسی آزاداندشان و استعفای وزیر اطلاعات هجوم مجدد به رییسجمهوری پس از مراسم ۱۶ آذر، یک تازی گروههای فشار در نماز جمعه روز قدس اصفهان، مضروب کردن حجتالاسلام هادی خامنهای، دستگیری کدیور و بیات، رد صلاحیت نامزدهای شاخص جبهه دوم خرداد در انتخابات شوراها و متعاقب آن شکست کمرشکن جناح راست در این انتخابات، جملگی زنجیرههای بعدی بحران آفرینی جناح راست را در سال جاری تشکیل میداد. بحرانهایی که هر حلقه از زنجیره آن برای از پا درآوردن هر دولتی کافی است.
هرچند تمام این وقایع بدون استثنا با عقبنشینی و شکست جناح راست همراه شد اما به عقیده من در ورای پیروزیهای جبهه دوم خرداد و مساله حائز اهمیت بود: اول تبدیل نهال نوپای جبهه دوم خرداد به درختی تناور که حاصل مراقبت و هوشیاری همان مردمی بود که این نهال را در دوم خرداد ۷۶ کاشتند. دوم سیر روبه جلوی آزادی و قانونگرایی که اراده حامیان خود را بر جناح راست تحمیل کردند به ویژه در مساله برکناری وزیر اطلاعات که امری بیسابقه در تاریخ کشورمان بود. در کنار این وقایع مهم، ضرورت موضعگیری گروههای مختلف در برابر انحصارطلبان صفوف داخلی منسوبین به جبهه دوم خرداد را تمایز بیشتری بخشید و مهر بیاعتمادی رابر پیشانی برخی همراهان سست عزم حک کرد. در مقابل، نزدیکی بیشتر گروههای جدیدالورود به جبهه حول محور مبارزه با انحصارطلبی چشمانداز پیروزی آتی را چشم نوازتر کرد.
هنوز نفس میکشم!
یک روزنامهنگار نیز که خواست نامش فاش نشود، گفت: مهمترین حادثه سال از نظر خودم، تداوم زنده بودنم است خدا را شکر میکنم که هنوز نفس میکشم.
حرفهای این همکار روزنامهنگار ما را به یاد سخنرانی سردار رحیم صفوی در قم انداخت و حیفمان آمد آن را در فهرست حوادث مهم سال قرار ندهیم. پس از سخنرانی صفوی در جلسه فرماندهان نیروی دریایی سپاه در قم این جمله از او بر سر زبانها افتاد که: «گردن میزنیم و زبان میبریم» او گفته بود: «بعضیها را باید گردن بزنیم و بعضیها را زبانشان را قطع کنیم. زبان ما شمشیر ماست و …»
برخی از مطبوعات و شخصیتهای سیاسی نوشتند و گفتند: حمله سردار صفوی متوجه مطبوعات بوده است. اما روابط عمومی سپاه اعلام کرد: آنچه در برخی مطبوعات آمده و بعضی افراد و جریانهای سیاسی با استناد به آن به جوسازی و ایجاد تشویق در افکار عمومی پرداختهاند، انعکاس تحریف شده ناقص و مخدوش مذاکرات یک جلسه محرمانه و داخل فرماندهی سپاه بوده است.»
روزنامه سلام پاسخ این اعلامیه را این طور داد که «این اعلامیه به هیچ وجه پاسخی به افکار عمومی نیست.»
و اما…
و اما از نظر شما مهمترین حادثه سال ۷۷ در قلمرو مسایل داخلی کدام است.
+ There are no comments
Add yours