بعد از چند هفته ای که از خانواده [دکتر زهرا->http://www.zhila.org/spip.php?article38] بی خبر بودم بالاخره موفق شدم خبری از آنها بگیرم.صدای پدرش از قبل گرفته تر شده بود و با حزن بیشتری حرف می زد.همیشه انگار صدایش بغض آلود است.چند روز پیش ،رحیم ،برادر بزگ زهرا به من گفته بود که اصلا حال پدر و مادرم خوب نیست. اگر قبلا هفته ای دوبار به بهشت زهرا می رفتند حالا دیگر هفته ای چهار روز بر سر مزار خواهرم می روند.رحیم می گفت :”نمی دانم چرا با گذشت زمان به جای اینکه اوضاع روحی شان بهتر شود ،بدتر می شود”
البته خود رحیم هم وضع بهتری از آنها ندارد و روز به روز انگار غمگین تر ازقبل می شود.
من هم از خودم بارها پرسیدم :چرا گذشت زمان کمکی به این خانواده نمی کند؟چرا زمان مرهمی برای زخم هایشان نیست.
وقتی با پدر زهرا صحبت کردم تا حدی جواب سوالم را پیدا کردم.گذشت زمان آنها را از به نتیجه رسیدن پرونده و مجازات عاملان مرگ فرزندشان بیشتر از قبل ناامید کرده است.انگار قبلا اندک امیدی به رسیدگی این پرونده داشتند.اما حالا شواهد مختلف به آنها می گوید که امیدی وجود ندارد.
پدر با همه ی ناامیدی هایش هفته ای نیست که به دادسرای کارکنان دولت برای پیگیری پرونده دخترش نرود.آخرین بار که به آنجا رفته بود ،قاضی میرحسینی قاضی پرونده به او توپیده بود :” چرا اینقدر اینجا می آیی ؟”
و پدر با تعجب پرسیده بود ،یعنی برای پیگیری پرونده ی دختر نازنین و جوانم که او را به ناحق کشتند حتی به دادگاه هم نیایم؟آقای قاضی مگر شما خودتان فرزند ندارید که احساس من را نمی فهمید؟بچه دارید یا نه؟
میرحسینی با عصبانیت پاسخش را داده بود که “بله !بچه دارم.اما به تو چه مربوط؟”
وبعدهم گفته بود:”شاید رسیدگی به این پرونده دوسال دیگر طول بکشد.من هروقت لازم ببینم به این پرونده رسیدگی می کنم.لارم نیست تو هر روز بلند شوی و بیایی اینجا.”
پدر زهرا می گوید :”به گزارش پزشکی قانونی در باره مرگ زهرا برای سومین بار اعتراض نوشته ایم اما قاضی پرونده از ارسال آن خودداری می کند و می گوید که این اعتراض ضرورت ندارد.”
پروین خانم ،مادر زهرا گوشی تلفن را از شوهرش می گیرد و با گریه برایم حرف می زند:”دادم را به کجا ببرم؟چه کسی باید به این پرونده رسیدگی کند؟شوهرم هرکجا می رود جواب درستی به او نمی دهند.داستان پرونده دخترم دارد شبیه پرونده خانم زهراکاظمی می شود که پس از چهارسال به نتجه نرسید.ای خدا !چرا داد ما را از این ها نمی ستانی؟ شما به من بگویید که من باید به گجا بروم و از کی کمک بگیرم؟چرا کسی جواب درستی به ما نمی دهد؟چرا کسی به داد ما نمی رسد؟”
چندی پیش خانواده دکتر زهرا بنی یعقوب پس از گذشت یکسال از مرگ مشکوک فرزندشان در بازداشتگاه امر به معروف و نهی از منکر همدان با نوشتن نامه ای خطاب به مردم ایران بویژه فعالان حقوق بشر ،روند پیگیری های خود را شرح داده اند و دست یاری به سوی آنها دراز کرده بودند.
[نامه استمداد خانواده زهرا بنی یعقوب->http://www.irwomen.info/spip.php?article6346]
+ There are no comments
Add yours