یک شاخه گل سرخ برای تو

خیلی سخت است که بخواهی تولد یک عزیز از دست رفته را تبریک بگویی.اصلا چطور باید این کار را بکنی؟

روز تولدت است و من فقط می توانم آخرین تولدی را که در کنارت بودم به یاد بیاورم.من یک شاخه گل رز برایت آورده بودم ،گل سرخ.تو شاخه ی گل را از من گرفتی و بدون اینکه آن را ببویی، روی داشبورد اتومبیل گذاشتی .دلم می خواست بپرسی چطور این همه راه طولانی توانسته ام این گل را با خودم بیاورم بدون اینکه از طراوتش کم شود اما تو نپرسیدی!شاید چون از من دلگیر بودی و می خواستی دلگیری ات را این جوری نشان بدهی . شاید هم اصلا تعجب کرده بودی که با وجود آن همه دلگیری من از تو و تو از من برایت گل آورده ام .این را نگفتی اما من از نگاهت که روی گل ماند ، فهمیدم.بعد که مثلا آشتی کردیم ،البته فقط کمی تا قسمتی آشتی کردیم و نه کامل! با لحنی بین شوخی و جدی از تو پرسیدم :”با این گل که اصلا نبوبیدی ، چه می کنی؟با همان لحن لجبازانه که گاهی هم بچه گانه می شد ،گفتی :خودم می دانم چکارش کنم.

و هیچ وقت فرصت نشد که بپرسم چکارش کردی ؟و هیچ وقت هم نفهمیدم…نمی دانم چرا یک شاخه گل این همه برایم مهم شده بود ،شاید به این خاطر که فرسنگها راه را با هم پیموده بودیم .من و گل را می گویم که کیلومترها راه را آمده بودیم تا تولد تو را تبریک بگوییم.یک شاخه گل سرخ…و خودم هم حیرت کرده بودم که چطور پس از این راه طولانی گل سرخ بدون هیچ آبی توانسته تازه و بانشاط بماند؟

بعضی وقت ها کارهایی می کردی که تفسیرش برایم سخت بود .مثلا روز تولدم گذشت و هیچ پیامی از تو نگرفتم ، چند روز هم گذشت باز هم پیامی نگرفتم و تو چند هفته بعدش گفتی :”راستی !روز تولدت را به یاد داشتم اما چون روز تعطیل بود نتوانستم به تو تبریک بگویم .” “و من از این حرفت صد بار بیشتر تعجب کردم تا تبریک نگفتن ات .اصلا تعطیلی چه ربطی به این حرفها دارد؟فقط خنده ام گرفت و من هم یک جواب بی ربط تر از توضیح تو دادم:”خب بعد از تعطیلی و با یک روز و حتی چند روز تاخیر هم می توان تولد دوستان را تبریک گفت .من هدیه را با تاخیر هم قبول می کنم!”

هنوز هم نمی توانم دلیل بعضی از رفتارها و حرفهای عجیب ات را بفهمم .

و حالا دوباره تولدت رسیده است و من آن را یک روز زودتر تبریک می گویم .پیش از آنکه تعطیلی جمعه فرا برسد .چون به قول تو یک روز تعطیل که نمی شود تولد کسی را تبریک گفت!

راستی از آن روز چند ماه یا چند سال گذشته ؟ گاهی احساس می کنم فقط چند روز و گاهی انگار قرنی !

به قول قیصر امین پور” خیلی زود دیر می شود”.

بدون هیچ شاخه گلی ، امروز فقط می توانم بگویم تولدت مبارک .تو حتما می توانی صدای من را بشنوی.

نوشته‌های مشابه

+ There are no comments

Add yours