گذار ازتحول دولت محور به جامعه محور
نظریههای سنتی توسعه، تحول و پیشرفت جامعه را برعهده دولت، و راه حل را انقلاب میدانند. انقلاب ۵۷ در ایران یکی از آخرین نمونههای این الگوی تحول و توسعه بود. اماعلی رغم تصور حاکم، دولتهای انقلابی، آنچنانکه در مورد ایران تجربه شد، خود میتوانند به مانع جدید تحول وتوسعه و پیشرفت و آزادی جامعه بدل گردند. تجربه تلخ انقلاب ایران، درکنار دگرگونیهای جهانی، سبب شد که مردم به راه کم هزنیه ترو مطمئن تر و تدریجی اصلاحات روی آورند. دوم خرداد ۷۶ آغاز این دگرگونی بود. اما جامعه و نیروهای پیشرو همچنان دولت محور باقی ماندند. انتظار آنها این بود که دولتی که وعده اصلاحات داده است مشکلات آنها را بر طرف کند. اما تجربه دولت اصلاحات نشان داد که صرف روی گردانی از انقلاب به اصلاحات کافی نیست. باید نگرش تحول و توسعه “جامعه محور” را نیز جایگرین تحول “دولت محور” گرداند. بطوری که دولت از طریق ملت، یا فشار جامعه تابع اراده مردم گردد و تن به اصلاحات بدهد. تحول جامعه محور، اما نیاز به ابزار خود دارد. مشارکت مردم در فرایند رشد و ایجاد جنبشهای اجتماعی، مدنی و صنفی مستقل از دولت که مردم را هم درگیر و ناظر بر سیاستهای عملی دولت کند ابزار ضروی این تحول است. در این زمان، پس از طی کردن تجربه تلخ دولت نهم، هم نامزدهای اصلاح طلبان و هم بخشی ازنیروهای پیشرو ومردم دراین مسیر گام گذاردهاند. نباید گذاشت این فرصت و زمینه از دست برود. باید این روند را تقویت نمود.
تحلیل از ساختار قدرت و شرایط جامعه
نظام جمهوری اسلامی و جامعه از مرحله ایدئولوژی به پراگماتیسم (عمل گرایی) روی آوردهاند. مردم از توهم شعارهای عوامفریبانه جمهوری اسلامی بسیار فاصله گرفتهاند و به فکر منافع خوداند. حکومتیها نیزبه چیزی جز منافع خود فکر نمیکنند. نظام پوپولیستی (توده گرا و همه با هم) به سیستم کلاینتالیتسی (حامی گرایی)، یعنی حکومت گروههای موازی قدرت سیاسی، امنیتی، اقتصادی، و دینی بدل شده ا ست. وضعیت نا به سامانی که قتلی در زندان رخ میدهد، ولی کسی پاسخگو نیست، ومجرمی در کار نیست. مهم ترین گام برای حل مشکلات جامعه برون رفت از این وضعیت، یعنی حذف باندهای موازی و خود سرقدرت، و ادغام نهادهای صدگانه انقلابی و ایدئولوژیک، مانند بنیادها در دولت است که خاتمی قادر به انجام آن نشد. در صورت انتخاب دو باره اصلاح طلبان نیز، اگرمردم در جنبشهای اجتماعی، مدنی و صنفی سازمان نیابند، دولت قادر نخواهند بود مانع عملیات مخرب، خود سرانه و فاسد این گروهها بشود. زیرا این سیستم در عین حال حافظ ساختار بی قانونی، و ولایت فقیه است. همین باندهای ایدئولوژیک و اعتقادیاند که فتاوی قتلهای زنجیری و زن کشیها را در شهرهای مشهد، کرمان، آبادان و قزوین صادر و اجرا کردهاند. در دوره نهم انتخابات ریاست جمهوری قالیباف، یکی از نامزدها، در قامت رضا شاه حزب الهی ظاهر شد، تا همانند رضا شاه به حکومت ملوک الطوایفی باندهای موازی خارج از قدرت قانونی خاتمه دهد، ولی باندهای امنیتی و نظامی دور احمدی نژاد و شعارهای دورغین مبارزه با فقر وفساد و تبعیض او جمع شده، از قدرت سایه به قدرت علنی بدل شدند. قالیباف با شناخت از نقش باندهای موازی قدرت، خواستار پایان دادن به نقش آنها بود. این معضل بزرگی است که بدون حل آن جامعه روی آسایش نخواهد دید.
پایان یک استراتژی و شکست یک تاکتیک
از ۲ خرداد ۷۶ که پدیدۀ اصلاح طلبی متولد شد، افراد و گروههایی در پی پشتیبانی بی قید و شرط از آن بر آمدند. اما راه اصولی آن بود که نیروهایی که غیر خودی نامیده میشدند به جای پشتیبانی یک جانبه از اصلاح طلبان به پشتیانی مشروط رسمیت یافتن حقوق خود روی میآوردند، و درعین حال بخشی ازتلاش شان را در راه ساخت تشکیلات مستقل مدنی، صنفی، اجتماعی و فرهنگی به کار میبردند. مقابله نظری میان پشتیبانی مشروط و غیرمشروط از اصلاح طلبان تا به امروز ادامه داشته است. شکست اصلاح طلبان سبب نشد که این گروههای غیر خودی دست از سیاست ادغام خود در اصلاح طلبان تجدید نظر کنند. حتی در این دوره هم پیش از آنکه خاتمی نامزد مشارکت و مجاهدین انقلاب باشد، او پیشا پیش نامزد این گروهها و افراد بود. این جریانات تابع سیاست تحمیلی انتخابات بد در برابر بدتر بودند. مقاومت تشکلهای دانشجویی، زنان و کارگران و روشنفکران زمینه ساز تولد بینش جدید “مطالبه محور” گردید. درچنین شرایطی اصلاح طلبان نیز با تجربه شکست در انتخابات مجلس، ریاست جمهوری نهم و شوراهای شهر و روستا پی بردند که دیگرقادر نخواهند بود که با اتکا به سیاست انتخاب بد در برابر بد تر پیروز شوند، و آن بخشی از جامعه که از روی نگرانی، نه اعتقاد، به اصلاح طلبان رای میداد حاضر نیست بدون کسب حقوق خود آنها را به پیروزی برساند.
بربستر چنین تحولی تغییرات مهمی در شعارها وبرنامههای نامزدهای انتخاباتی اصلاح طلبان بوجود آمد که بسیار قابل تعمق است و اصلاح طلبان درون حکومتی را به اصلاح طلبان برون حکومتی نزدیک کرده است. این تحول پیروزی نسبی بینشی است که تابع سیاست انتخاب بد در برابر بدترنشد، و شکست استراتژی است که خود را دربست تسلیم اصلاح طلبان حکومتی کرده بود. با توجه به این تحول، اکنون باید به نامزدهای اصلاح طلبان در انتخابات دهم یاری رساند و مردم را تشویق به شرکت در انتخابات نمود.
در برابر دولت مخرب رانتی- نفتی باید ایستادگی کرد
من هنوز نمیدانم نقش مخرب احمدی نژاد در دراز مدت میتواند به سود تسریع تحول درجامعه ایران تمام شود، یا به زیان آن. اگر چه میدانیم او هزینههای گزافی را بر مردم تحمیل کرده است که دیگر قابل تحمل نیست. ولی میدانم ادامه حضور بیشتر دولت او به زیان ایران است. پس باید تلاش نمود که احمدی نژاد بار دیگر به ریاست جمهوری انتخاب نشود.
احمدی نژاد نشان داده است که پتانسیل به باد دادن منافع ملی ایران را دارد. او با تکیه براهرم نیروی نظامی و امنیتی در پی منافع گروهی، و با شخصیت نا سالم خود در پی قدرت نا محدود خوداست. بی آنکه علم و اطلاعی از بسیاری مسایل مانند اقتصاد و انرژی هستهای داشته باشد خود را عقل کل میداند و میخواهد همه جا نظر خود را تحمیل کند. این یک بیماری است تا یک مدیریت. داستان مسخره شکستن هسته اتم در آشپزخانه توسظ یک دانش آموز را بیاد بیاورید که چگونه احمدی نژاد آنرا با آب و تاب بیان میداشت. این ماجرا یا اوج بی اطلاعی او یا تحمیق مردم وعوامفریبی او را میرساند. او حتی وزرای دست چین شده خودش را تحمل نمیکرد، مگر آنکه حرف او را تأیید میکردند. او زیرعنوان مبارزه با فساد، فاسدترین افراد، مانند کردان را عضو کابینه خود کرد، و برای جلوگیری از استیضاح او در مجلس، تلاش نمود آرای نمایندگان مجلس را با پرداخت رشوههای ۵ میلیونی بخرد؛ و زیرعنوان مبارزه با فقر، ثروتمند ترین افراد باند خود، مانند محصولی که ثروتش نه از راه خلاقیت و کار شرافمندانه، بلکه از راه رانت خواری و بند و بست حاصل شده است را جای کردان نهاد. او با سیاست پول پخش کردن نه تنها حکومتیها را، بلکه کوشیده است همه را به فساد و وابستگی مطلق به دولت آلوده کند. این سیاست اوج تبلور یک دولت رانتی- نفتی است که نه به اتکای مالیات مردم و پاسخگویی به آنها، بلکه کنترل مطلق و بی قاعده و قانون در آمد سرشار نفت، و سلب آزادی مردم حکومت میکند. به همین دلیل پروژه مهدی کروبی، یکی از نامزدهای انتخاباتی اصلاح طلبان برای انتقال کنترل نفت از دولت به مردم بسیار قابل تعمق وبررسی است.
چرا شرکت در انتخابات
من در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری شرکت نکردم، ولی مخالف شرکت در انتخابات نبوده و نیستم، و هیچ ضمانتی برای شرکت در انتخابات بعدی نمیدهم. زیرا انتخابات را نه یک هدف، بلکه یک وسیله و تاکیتک میدانم. شک نیست که انتخابات آزاد ومنصفانه ابزار تحول به دمکراسی و حفظ آن است. ولی انتخابات کنترل شده در ایران راه برون رفت از وضعیت بحران زده کنونی نیست. راه برون رفت از وضعیت کنونی شکل گرفتن جنبشهای اجتماعی و مدنی وصنفی به عنوان اهرم فشار بر دولت است. آیا انتخاب اصلاح طلبان در این دوره میتواند به این خواست کمک کند؟ به نظر من آری، میتواند. امروز شرایط برای این خواست فراهم تر شده است، اگر چه کوچک است، ولی نباید فرصت را از دست داد، در این مرحله که مردم دیگر ایدئولوژیک نیستند و در پی منافع خوداند باید نشان داد چگونه میتوانند منافع دراز مدت خود را در بطن حفظ منافع ملی، بدست آورند وتابع سیاست مخرب توزیع پول احمدی نژاد نشوند. چنانکه دانشجویان نشدند و چکهای ۵۰ هزار تومانی او را نپذیرفتند و آنرا افشا کردند.
ترس از احمدی نژاد، این همه مسأله نیست
بر خلاف دوره گذشته این بار مردم از انتخاب مجدد احمدی نژاد نگرانند. اما این همه مسأله نیست. تحول مثبت نامزدهای اصلاح طلب را نیز باید در نظر گرفت. بیانیه دفاع از حقوق بشر موسوی، خواست تغییر اصلهایی از قانون اساسی، و حذف نظارت استصوابی توسط کروبی، و بیانیه دفاع ازحقوق زنان و اقلیتها و رسانههای آزاد و مقابله با دستگیریهای خود سر و دفاع از حقوق شهروندی توسط هر دو کاندیدای اصلاح طلب از جمله تفاوتهایی است که با گذشته رخ داده و نشان از نهاینه شدن فرایند تحول به سوی دمکراسی در جامعه است. اما تنها ضمانت اجرایی بخشهایی از این وعدهها، تشکیل و حضور فعال و مستقل جنبشهای اجتماعی، مدنی و صنفی است. وگرنه باز سیکل باطل گذشته ادامه مییابد. مردم باید هم به اولی، یعنی انتخاب نشدن احمدی نژاد، و هم به دومی، یعنی پی گیری مطالبات خود از طریق شکل دادن اهرمهای فشار بر دولت بکوشند.
یکشنبه، ۲۰۰۹/۰۵/۳۱
[برگرفته از ایران امروز->http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/18086/]
*دکتر علمداری ؛ دارای دکترای جامعه شناسی از دانشگاه ایلینویز آمریکاست. او از سال ۱۹۸۸ تا بحال در دانشگاه ایالتیِ کالیفرنیا در لس آنجلس در بخشِ جامعه شناسی تدریس می کند. کاظم علمداری تا به حال ۴ کتاب و ده ها مقالاتِ تحقیقی و تحلیلی به زبان انگلیسی و فارسی به چاپ رسانده است. کتاب اول علمداری زیر عنوان “چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت” تاکنون چهارده بار در ایران تجدیدِ چاپ شده است. کتاب دوم ایشان در باره عللِ حمله آمریکا به عراق است که باعنوان “بحران جهانی: نقد نظریه بر خورد تمدن ها و گفتگوی تمدن ها” در سال ۲۰۰۳ در ایران دو بار چاپ شد. کتاب سوم ایشان به زبان انگلیسی و در باره علل عقب ماندگی خاورمیانه است.
+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.
افزودن