امشب برای افطار به سنت سالهای قبل مهمان دکتر پیمان بودیم.در ضیافت دکتر پیمان و مینوی عزیز چقدر جای بهمن و احمد زیدآبادی خالی بود.یادم آمد سال پیش بهمن در کنارم بود و امسال بی او به این مهمانی آمده ام .یادم آمد سال پیش موقع بازگشت با احمد زیدآبادی به خانه باز گشتیم .خانه احمد به خانه ما در غرب تهران خیلی نزدیک است و چون به مقابل خانه اش رسیدیم خیلی صمیمانه ما را برای نوشیدن یک فنجان چای به خانه اش دعوت کرد و مثل همیشه آنقدر کلماتش بی ریا بود که پذیرفتیم .در باغچه کوچک و زیبایی که در تراس نسبتا بزرگ خانه شان بود و مهدیه ،همسر مهربان احمد با سلیقه زیاد در آن گلکاری کرده بود و درخت کاشته بود ،روی یک نیمکت چوبی نشستیم .احمد چای می ریخت و با لهجه شیرین سیرجانی اش برای ما از زحمت های مهدیه برای این باغچه زیبا حرف می زد.من و بهمن با چه حسرتی به باغچه کوچک و زیبای احمد و مهدیه نگاه می کردیم که احمد گفت شما هم می توانید چنین باغچه ای داشته باشید.خیلی سخت نیست و ما گفتیم :نه !امکان ندارد .در آپارتمان شصت و چند متری خانه مان با یک بالکن یک متری جایی برای باغچه نیست.که گفت :اما جایی برای گلدان هست .چند گلدان کوچک .
بهمن و احمد که از زندان آزاد شوند به آنها گلدان هایی را نشان خواهم داد که دوستانم به خاطر آزادی ام در این چند هفته برایم هدیه آورده اند و من در بالکن کوچک خانه مان و در گوشه و کنار اتاق های کوچک مان گذاشته ام. من هر روز به گلدان ها آب می دهم و آرزو می کنم که هرچه زودتر بهمن عزیزم ، شیوا نظر آهاری ، احمدزید آبادی ، محمد قوچانی ،مسعود باستانی، سعید لیلاز ،هنگامه شهیدی ،فریبا پژوه ،عبدالله مومنی و سایر دوستان دربندم آزاد شوند .من همه سعی خودم را می کنم که این گلدان ها را با طراوت نگه دارم و به روزنامه نگارانی که ازاد می شوند تقدیم کنم.
روزنامه نگاران زندانی ! زودتر به خانه بازگردید.راستی چرا فقط گفتم روزنامه نگاران زندانی؟ همه زندانی های سیاسی باید زودتر به خانه بازگردند.
+ There are no comments
Add yours