بار دیگر خیابان آفریقا ،همشهری

چند روزی است که [روزنامه سرمایه->http://www.sarmayeh.net/] به ساختمانی جدید در خیابان گلشهر در آفریقای تهران نقل مکان کرده است.

و من بیش تر از آنکه به مسائل خود این انتقال که اغلب همکارانم را مشغول کرده است ،فکر کنم .به خاطراتم از روزنامه ای فکر می کنم که آنجا روزنامه نگار شدم:روزنامه همشهری در کوچه تندیس ،کمی پایین تر از خیابان گلشهر ،محل تازه روزنامه سرمایه

جایی که وقتی دانشجوی ترم سوم روزنامه نگاری بودم با شوق و ذوق فراوان به آن پا گذاشتم.احمد ستاری بنیانگذار همشهری یک مصاحبه کوتاه با من انجام داد و شرط استخدام را این قرار داد:یکماه به طور آزمایشی اینجا می مانی و در این یکماه هم ما می توانیم بفهمیم که تو به درد کار اینجا می خوری و هم تو خواهی فهمید که اینجا را دوست داری یا نه؟و می توانی با ما کار کنی یا نه؟

در واقع می خواست به من بگوید که معلوم نیست مرا استخدام کند یا نه؟ اما با لحن مناسبی این را به من گفت.لحنی که از آن خوشم آمد

و همین جمله مقدمه ای شد که هشت سال تمام در آنجا ماندم.چند ماه با بنیانگذارش احمد ستاری و همه هفت سال و نیم دیگر را با محمد عطریانفر

در همین خیایان بود که در روزهای پیش از دوم خرداد ،دختران و پسران دوازده -سیزده ساله را می دیدم که با وجود اینکه به سن رای دادن نرسیده بودند در کنار خیابان می ایستادند و مردم را تشویق به رای دادن به خاتمی می کردند.

در همین خیابان بود که جشن و پایکوبی مردم را به خاطر پیروزی تیم ملی فوتبال ایران بر استرالیا دیدم و در همین خیابان ،چند کوچه بالاتر ازتندیس در کوچه مهیار کار با آقای عبدالله نوری را در روزنامه خرداد تجربه کردم.

جایی که صدها خاطره تلخ و شیرین از آن دارم.بیشتر از همه بیشتر به یاد دوستان عزیزم لیلا خاکسار و سهیلا نیاکان می افتم.روزهای تلخ و شیرینی که با آنها داشتم و هنوز هم از فکر کردن به آنها انرژی می گیرم.

و دوستان و همکارانی که حالا اینجا نیستند ،یا در خیابان تندیس آفریقا ( ساختمان اصلی روزنامه همشهری) نیستند یا در ایران نیستند و یا اصلا در این زمین خاکی نیستند.فکر نمی کردم زمانی دیگر وقتی به این خیابان بازگردم که بیشتر همکارانم از این خیابان رفته باشند و برخی نیز در این دنیا نباشند،مثل احمد رضا دریایی ،جلال هاشمی ،پرویز ایرانزاد و محمد کربلایی احمد.

روزی که همشهری را ترک می کردم ،هرگز فکر نمی کردم سالها بعد وقتی دوباره به این خیابان باز گردم ،اغلب دوستانم دیگر در همشهری نیستند.

این خیابان با همه خاطرات خوبش ، گاه غمی عجیب را به جانم می ریزد….

نوشته‌های مشابه

+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.

افزودن