بین خودم و خودت انگار سالی کشیدی

جعبه چوبی بالاخره بعد از دوهفته به تهران رسید و ما همراهش تا چهار محال و بختیاری ،شهر لردگان (مدفن پدر [قربان->http://www.amouee.net/spip.php?article296] )رفتیم.

نخستین بار بود که در آیین عزاداری بختیاری ها شرکت می کردم و چقدر برایم تکان دهنده و جگرسوز بود.زنان بختیاری در حالی که ترانه های محلی را با آهنگی سوزناک می خواندند مویه سر می دادند،بر سر و رویشان می زدند و دامن دامن اشک می ریختند.

معنای شعرهایی را که مادر و خواهرهای قربان و بقیه زنان می خواندند ،نمی فهمیدم اما انگار نیازی به فهمیدن هم نبود.آنچنان حزنی در صدایشان موج می زد که تو را تا نهایت غم با خودش می برد.

واژه ای که صدها بار به هنگام تشییع و تدفین توسط مردان و زنان بختیاری آن هم با غمی عجیب خطاب به عزیز از دست رفته تکرار می شد این بود :برادرم( البته در گویش بختیاری می شود “گومی” )

بارها گفتند” برادرم!” و او را به خانه مادری اش بردند ،گفتند” برادرم!” و به غسالخانه بردندش ،گفتند “برادرم” و او را در خاک گذاشتند و بازهم گفتند :”برادرم “!و بر پیکر بی جانش خاک ریختند .برادرم (یا همان گومی) آشناترین واژه عزاداران بود.به همراه دهها ترانه فولکوریک .

بیت هایی از این ترانه ها را به کمک نسرین لرکی یاددداشت و ترجمه کرده ام که اول فارسی اش را می خوانید . متاسفانه بلد نبودم وزن و قافیه برایش بسازم.

همچنان که از مضمون ترانه ها پیداست ،خطاب به عزیز از دست رفته گفته می شود.

برادرم !بیا که مهمان خودم باشی

بیا !تا پوست دلم را رواندازت کنم

تو بگو سلام

من بگم :جونم

فقط یک بار دیگه مهلتم بده

که دوباره ببینمت

دستت را به من بده

تا انگشتانت را ببوسم

دوری تو مرا کشت

بین خودم و خودت انگار سالی کشیدی

شلوارت را بپوش

گیوه هایت را به پا کن

عجله کن و زودتر بیا

بیا و در گرما نمان

کمرت را با شال نبند که گران است

با دستمال ببند که رسم جوانان است

ترانه در گویش بختیاری

بوم و گوم

بیا که مهمون خم بوی

بکنم پوست دلم

شو ریونت بو

تو بگو سلام

مو بگم جونم

یه دمون مهلم بده

دیدارت ببینم

دستت بده به مو

تا کلیچلت ببوسم

دیری تو مونه کشت

دیری و دوری

ما بین خم و خود کشیده سالی

شل بکن شولا

گیوه تنگه پره پا

تعجیل اویدن بکن

نمنی و گرما

قدت به شال نبند گرونه

قدت دستمال بووند رسم جاهلونه

شعر ی را هم بر سر مزار از قول عزیز از دست رفته شان می خواندند:

قبرم تنگ است

مگر آن را برادرم نکنده؟

گریه ها برایم سرده

مگر من خواهر و مادر ندارم

…….

شیون زنان بختیاری با زوزه باد سرد گورستان در هم می آمیخت و سقف آسمان را می شکافت.

نوشته‌های مشابه

+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.

افزودن