به امید آن روز که خورشید ما از پس ابرها سر برآرد

دیشب ،یک دوست خیلی عزیز برایم ایمیل زد که

با بهترین تبریک ها

به امید آن روز که خورشید ما از پس ابرها سر برآرد

جهانی دگر نوید دهد

تا شب سر آید

و در ادامه اش ابن خبر را فرستاده بود که [جایزه آزادی بیان گزارشگرذن بدون مرز->http://www.rsf-persan.org/article16881.html] در مسابقه بین المللی بهترین وبلاگ دویچه وله به من اهدا شده است.احساس ام مثل وقتی بود که از زندان آزاد شده بودم و در همین وبلاگ نوشتم وقتی دوستان و عزیزانت در زندان اند ، تحمل آزادی سخت می شود.چقدر سخت است که عزیزانت در زندان باشند !و تو در چنین حالتی نمی توانی به خاطر آزاد شدنت از زندان واقعا شاد باشی .

حالا هم شبیه همان احساس را دارم .چون می دانم دوستان عزیزم که اکنون در زندان اند و فشار زیادی را هم تحمل می کنند ،بارها بیشتر از من شایسته این جایزه هستند.دوستانی مثل شیوانظر آهاری ،بدرالسادات مفیدی ،مسعودباستانی ،احمد زید آبادی ،عیسی سحر خیز ،عبدالله مومنی ،بهاره هدایت ،هنگاه شهیدی و …

و تو در چنین شرایطی بیشتر دچار احساس عذاب وجدان می شوی تا شادمانی .در جایزه قبلی برای اینکه از این احساس اندکی بکاهی ،جایزه ات را به همکاران روزنامه نگارت که در بندند تقدیم کردی .اما هیچ فایده ای نداشت و اصلا از عذاب وجدانت کم نکرد!

فقط می توانم برای همه عزیزانی که به خاطر عقیده شان در زندان اند ،آرزو کنم که

به امید آن روز که خورشید ما از پس ابرها سر برآرد!

نوشته‌های مشابه

+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.

افزودن