شنیدم که برخی از شکستن اعتصاب غذای زندانی ها ناراضی هستند .من نمی خواهم خیلی در این باره توضیح بدهم .فقط می خواهم بگویم که گاهی به طاقت انسان ها توجه کنیم .گاهی به طاقت خانواده ها هم نگاه کنیم.نه فقط مادر مجید دری ، مادرعلی پرویز، مادر حمیدرضا محمدی و مادر حسین نورانی نژاد و بقیه مادرها و همسرها نزدیک دو هفته بود چیزی نمی خوردند که مادر من هم که دامادش اعتصاب کرده بود نمی توانست غذا بخورد.
امیرمهدی کوچولو که هرچه مخفی کاری کردیم فایده ای نداشت و چون باهوش است از حرفهای درگوشی بزرگترها فهمید که دایی بهمن اش غذا نمی خورد ،دچار اضطراب شدید شده بود و شب ها خوابش نمی برد و می گفت نمی توانم نفس بکشم و وقتی مادرش می پرسید چرا؟می گفت می ترسم دایی بهمن از گرسنگی بیفته زمین وبعدش دیگه نتونه هیچ وقت از جاش بلند بشه و راه بره ! و من دلم می خواست بهمن زنگ بزند بگویم اگر درخواست شخصیت ها برایت مهم نیست ،لااقل به خاطر امیر کوچولو که نه فقط شب ها توی رختخواب دچار تنگی نفس می شود که در روز چند بار نفسش بندمی آید ،اعتصابت را بشکن .همین!
ضمنا فکر می کنم همین که پیام اعتصاب کنندگان به مردم رسید ،آنها به خواسته شان رسیده اند و ما طاقت نداشتیم که بیشتر از این سلامت شان به خطر بیفتد.اعتصاب دو هفته ای و جمعی زندانیان به اندازه کافی بزرگ و تاثیر گذار بود.چرا باید از تمام شدن آن ناراحت باشیم ؟چند روز دیگر قرار بود مادران و همسران شان نگران سلامت و به خطر افتادن زندگی عزیزان شان باشند؟ممکن بود فاجعه ای برای زندانی ها و یا حتی خانواده هایشان رخ دهد.اگر شما هم مثل من حال آشفته و نزار مادرها را مقابل دادستانی و زندان اوین زیر آفتاب گرم تابستان می دیدید ، با تمام وجود احساس می کردید که زندگی این مادران به خاطر فشارهای روحی وارده ،کمتر از سلامت فرزندان شان درخطر نیست.
باور کنید !ما طاقت اشکهای مادران را ،طاقت غذا نخوردن آنها را ،طاقت ذره ذره اب شدن شان را بیشتر از این نداریم.آنها به اندازه کافی به خاطر زندانی بودن فرزندان شان رنج می کشند ، دیگر بیشتر از این ،از آنها نخواهیم.
برخی از اعتصاب کنندگان بیماری های حاد داشتند و این خیلی ما را می ترساند.بازهم بگویم؟
+ There are no comments
Add yours