چهارشنبه سوری در بند زنان اوین

چهارشنبه سوری در بند زنان اوین(سال گذشته):از همان صبح سه شنبه بچه ها در تدارک برگزاری چهارشنبه سوری بودند. هر چند از چند روز قبل یکسری هماهنگی هایی با مسئولان بند انجام شده بود تا در شب چهارشنبه سوری مشکلی بیش نیاید. با تمام اینها سه شنبه عصر گفتند که بنا به دستور مسئولان زندان هواخوری بند به هنگام شب بسته خواهد شد و ما نمی توانیم برنامه چهارشنبه سوری را داشته باشیم. از ما اصرار و ازآنها مخالفت. هر چه بود اصرارها بالاخره نتیجه داد و قرار شد هواخوری بند یکی دوساعتی پس از تاریکی باز باشد.
تعدادی از دوستان از چند روز پیش و به تدریج مقداری از چوب های اضافی در کارگاه معرق سازی را جمع کرده و کناری گذاشته بودند تا با آتش زدن آن، سنت دیرینه پریدن از روی آتش را در زندان زنده نگه دارند . ساعتی قبل از شروع مراسم ، فهمیدیم که چوبها ناپدید شده است. ما ناراحت از این اتفاق با احتمال اینکه این کار را ماموران زندان انجام داده اند چاره ای ندیدیم جز اینکه به جای چوب از کاغذ استفاده کنیم .

ساعت از شش عصر گذشته بود که به هواخوری رفتیم. هوا تاریک و کمی سرد بود. اما آتش کاغذ هایی که می سوختند گرمای خودش را به ما می بخشید. شادی زنان زندانی موقع پریدن از آتش چقدر مرا به شوق آورده بود. با اینکه خیلی به دود آلرژی دارم، اما نتوانستم با آن همه شور و شوق دوستانم همراهی نکنم. من هم همراه آنها شدم :”زردی من از تو، سرخی تو از من.”

قسمت غافلگیر کننده شب چهارشنبه سوری ورود حاجی فیروز به بند زنان بود. حاجی فیروز کجا و بند زنان کجا؟ وقتی از هوا خوری به بند برمی گشتیم، مریم اکبری منفرد که بلوز و دامن بلند قرمز رنگی پوشیده بود و صورتش را کاملا سیاه کرده بود با یک سینی در دست وارد بند شد و با ترانه های حاجی فیروزی اش همه را به خنده انداخت…

و حالا من به دوستانم در اوین فکر می کنم که به احتمال زیاد الان در حال برگزاری مراسم چهارشنبه سوری در آنجا هستند.پارسال همین موقع من آنجا بودم.چقدر دلتنگشان هستم…

نوشته‌های مشابه

+ There are no comments

Add yours