این فاران خوب و مهربان

این فاران خوب و مهربان….این فاران که نسبت به تک تک اعضای بند زنان مهربانی و توجه ویژه خودش را ابراز می کرد. این فاران که نگران همه بود، حتی نگران زندان بان ها.این فاران که وقتی لادن( یکی از هم بندان ما که پزشک بود) قرار بود آزاد شود از او خواست مهم ترین نکات مربوط به داروهای ضروری و کمک های اولیه را به او آموزش دهد تا در مواقعی که زندانی ها دچار مشکل می شوند و دیر به بهداری منتقل می شوند، بتواند کمکی برای زندانی باشد…این فاران که با مهربانی به همه درددل ها گوش می داد و راهنمایی می کرد..این فاران که کلاس های روانشناسی برای ما می گذاشت…این فاران که یکی از بهترین دوستان من در بند زنان بود، همچنان در زندان اوین است…و من چقدر دلم برای این فاران خوب و دوست داشتنی تنگ شده است.

این یادداشت رو به خاطر این بخش از نامه ی فاران که از اوین به خواهرش ریان نوشته و در فیس بوک منتشر شده، نوشتم.

دیروز عصر یک پروژه پیشاهنگی داشتیم، ۲ تا کبوتر خنگ در حد فاصل شیشه دستشوئی و نرده های محافظ آن گیر کرده بودند و چون نرده ها با ایرانیت پوشانده شده نمی توانستند بیرون بروند.ارتفاع هم چیزی حدود یک متر بود فقط چون فاصله شیشه یا نرده ها کم بود نمی توانستند بالهایشان را باز کنند احتمالا فکر کرده بودند جای خوبی برای لانه سازی پیدا کرده اند ولی به این فکر نکرده بودند که ورودی دارد ولی خروجی ندارد. خلاصه ظاهرا ۲ روزی بود آنجا گیر کرده بودند من دیروز صبح متوجه شدم و تا عصر هم صبر کردیم تا خودشان راهی پیدا کنند که نکردند و دیروز عصر بالاخره ۲-۳ نفری تلاش کردیم که خودش پروژه ای بود چون اول که پنجره از داخل هم باز نمی شد چون برای حفظ گرمای درون حمام پشت آن هم یک مانع بسته بودند و فقط یکی دوسانت لای پنجره باز می شد مرحله اول ریختن کمی برنج از لای همان ۲ سانت بود که حداقل از گرسنگی نمیرند تا ما عملیات نجات را شروع کنیم. بعد که مانع را برداشتیم دستمان به کبوترهای پشت شیشه نمی رسید. مجبور شدیم آب و غذا را بیرون از شیشه یعنی داخل دستشوئی و حمام بگذاریم تا وقتی وارد حمام شدند بگیریمشان و البته با یک فاصله ایمنی بایستیم که سریعا بگیریمشان. فرصت زیادی نداشتیم چون نمی شد دستشوئی و حمام را قرق کنیم و اگر هم کسی بی خبر وارد می شد حتما می ترسید! ( لطفا یکی از طرف من به مسئولین مملکت بگه این زنان زندانی امنیتی که از کبوتر و مارمولک و ملخ و سوسک می ترسند چه خطری برای امنیت این مملکت دارند!) خلاصه تا برنج و آب گذاشتیم اولین کبوتر آمد و سریعاً دستگیر و در هواخوری آزاد شد. کبوتر دوم یا بر اثر خنگی یا بر اثر شاهد دستگیری جفتش بودن نیم ساعتی طول کشید تا عملیات نجاتش تکمیل شد. خلاصه یکی دوساعتی مشغول بودیم….بعد از عملیات نجات کبوتر هم عده ای از دوستانمان پیش بینی کردند که به خاطر آزاد کردن این دو کبوتر من و بهار ( دستیار عملیات) بزودی آزاد خواهیم شد و عده ای هم یادآوری کردند که:” وکیل بند! (فاران) ! به جای کبوتر آدم ها را آزاد کن” من هم گفتم شرمنده که امکاناتم بیشتر از اینها نیست….

فاران حسامی، از استادان دانشگاه بهایی آنلاین بیش از دوسال است که در زندان است.

نوشته‌های مشابه

+ There are no comments

Add yours