بازهم ملاقات کابینی، باز هم شیشه و سیم های تلفن

امروز دوشنبه بود، روز ملاقات با [ بهمن->www.amouee.net] …باز هم ملاقات کابینی، بازهم از پشت شیشه دیدمش و از پشت سیم های تلفن صدایش را شنیدم.

دیگه کم کم تصور بهمن بدون کابین شیشه ای برایم دشوار است، وقتی حدود دو سال همه اش کسی را پشت شیشه ببینی، این شیشه کم کم برایت طبیعی می شود.کم کم نمی توانم تصور کنم که بهمن را بدون این شیشه ی مات لعنتی بببینم، نمی توانم تصور کنم می توانم دستهایش را در میان دست هایم بگیرم، نمی توانم تصور کنم می شود صدایش را مستقیم و بدون واسطه ی این سیم های لعتنی هم شنید…

کسانی اما می گویند آنها جای شان خیلی خوب است، تلویزیون بزرگ دارند، فروشگاهی دارند که مواد اولیه بهشون می فروشد و می توانند خودشان برای خودشان غذاهای خوشمزه درست کنند، آنها در حیاط ۲۰۰ متری بند ۳۵۰ می توانند فوتبال بازی کنند و تازه اتاق های شان فرش های خوبی دارد….

و من فقط به این فکر می کنم قدم زدن در حیاطی که از هر طرف خیلی زود به دیوار می رسد چه فایده ای دارد اصلا؟فوتبال بازی کردن پشت سیم های بلند خاردار چه لذتی دارد….آزادی!تو کجایی؟بهترین چیزها در پشت سیم های خاردار، طعم خوبش را از دست می دهد… بهمن بدمزه ترین غذاها را با طعم ازادی به خوشمزه ترین غذاهای پشت میله ها ترجیح می دهد. اصلا بهمن ازادی بدون فوتبال را می خواهد…آزادی بدون تلویزیون بزرگ زندان را با آن برنامه های سیمای دولتی اش را ، زمین سنگفرش و سخت خیابان و بیایان ها را به طعم خوابیدن روی فرش ها و تخت های زندان

نوشته‌های مشابه

+ There are no comments

Add yours