خب می بینمتون!؟

گاهی مجید دری، زندانی سیاسی محبوس در زندان بهبهان به من تلفن می زند، تا هم حالی از خودم بپرسد و هم حال بهمن و دیگر دوستانش را در بند ۳۵۰ اوین…دوستانی که یکسال در اوین با هم بوده اند.

از شنیدن صدای مجید خوشحال می شوم، اما در پایان تلفن هر بار جمله ای را می گوید که دلم خیلی می گیرد و بغض می کنم، جمله ای که انگار تکیه کلام مجید در روزهای قبل از زندان در پایان هر تلفن اش بوده و همچنان این عادت برایش مانده

به جای خداحافظی هر بار می گوید:خب می بینمتون…

و من هر بار با خودم می گویم:چه وقت؟

امروز هم بعد از مدتها تلفن زد و در آخر مکالمه باز گفت:خب می بینمتون

نوشته‌های مشابه

+ There are no comments

Add yours