میخواهم بدانم از نظر شما در پنج سال گذشته، مهمترین تحولات مثبت افغانستان کدام بوده است؟ آیا به عنوان مثال ساخت و سازهای شهر کابل؟ انتشار تعداد زیادی مجله و روزنامه؟ راهاندازی شبکهء خصوصی تلویزیون و یا…؟
ببینید، اصلاً اینطوری نیست که من بخواهم بگویم هیچ اتفاق مثبتی نیفتاده است. آزادی نسبی در حد گفتوگو به وجود آمده و چند تا نشریه هم چیزهایی مینویسند.
اما نباید دربارهء این قضایا سطحی برخورد و داوری کرد. صرفاً انتشار ۲۰۰ یا ۳۰۰ نشریه آن هم با این کیفیت نازل نشانهء آزادی نیست. بیایید این نشریات را مطالعه کنید که چه مینویسند. اصلاً در کشوری که ۹۰ درصد مردمش بیسوادند، یک شبه ۳۰۰ نشریه مثل قارچ سبز شود چه معنی دارد؟ شما به عنوان یک روزنامهنگار، نگاهی به مطبوعات ما بیندازید، میبینید که چقدر بیمحتوا هستند. اغلب این نشریات توسط تشکلهای خارجی و یا سفارتخانههای مقیم کابل تامین مالی میشوند، بنابراین اغلب نشریات ما به خارجیها وابسته و مکلفند که برنامههای آنها را تبلیغ کنند.
یعنی شما افزایش تعداد نشریات را در جامعهتان یک نشانهء مثبت نمیگیرید؟
جامعهء دموکراتیک این نیست که چند نشریه داشته باشد. شما اگر تاریخ شوروی را مطالعه کنید، می بینید که روزانه بیش از یک میلیون نشریه در آنجا منتشر میشد.
آیا این نشریاتی که در کابل به چاپ میرسند، میتوانند دولت را نقد کنند؟ یا وسیلهای برای منحرف کردن افکار عمومی است؟ شما جز این دیدید در روزنامههای ما.
حالا من نشریات را مثال زدم. نگاهی هم به پارلمان ما کنید. من نمیگویم همهء نمایندگان ما بیسواد هستند اما میتوانم بگویم واقعاً دوسومشان آدمهای بسیار عوامی هستند که حتی سواد خواندن و نوشتن هم ندارند. این پارلمان تبدیل به یک شبکهء فساد و رشوهگیر شده است. کدام یک از نشریات ما در این باره مینویسند که ۱۵ میلیارد دلار کمکهای کشورهای خارجی کجا مصرف شده است. تعداد نشریات در هیچ جای دنیا نشاندهندهء جامعهء ملی و دموکراتیک نیست. اگر من یک شبه پولدار شوم مثل برلوسکونی در ایتالیا میتوانم ۵۰۰ نشریه و ۱۰ شبکهء تلویزیونی راه بیندازم ولی این چه ربطی به ساختار ملی یک کشور جنگزده و نهادینه شدن احزاب و قانونمند شدن جامعه و یا دموکراتیک شدن آن دارد. این نکتهای است که متاسفانه کشورهای همسایه ما و برخی از روشنفکران و روزنامهنگاران آنها در مسایل افغانستان نمیبینند. فقط شنیدهاند که در افغانستان ۴۰۰ نشریه منتشر میشود اما نمیدانند که محتوا و سطح کیفی این نشریات چیست و از کجا حمایت مالی میشوند؟
برداشت من از صحبتهای شما این است که در مجموع معتقدید که کشورتان نسبت به گذشتهای نه چندان دور، یک سیر قهقرایی را پیموده است، این برداشت درست است؟
بله. این کشور قانون اساسی دارد و نیروهای خارجی که در این کشور حضور دارند مکلفند به قانون اساسی احترام بگذارند. پیام «مجاهد» هشتم آبان ماه ۸۵ نوشت که نیروهای ناتو یک آدم را از خانهاش بیرون کشیدند و بدون سوال و جواب، بدون محاکمه، بدون حضور پلیس و بدون حضور نمایندهء دولت در وسط خانهاش تیرباران کردند. آن وقت این حادثه چه انعکاس و چه تاثیری بر افکار عمومی داشته است؟ در حقیقت هیچ.
بنابراین این کشور سیر قهقرایی را میپیماید و تبدیل به یک پادگان نظامی برای نیروهای اشغالگر شده است. شما به عنوان یک ژورنالیست از ایران به افغانستان میآیید و بعد از پنج سال هنوز چهرهء پایتخت را ویران میبینید. از کابل که به شهرهای دیگر بروید، هیچ نشانهای از بازسازی را نمیبینید. شما در سوال خود به ساخت و ساز در شهر کابل اشاره کردید. این چند تا ساختمان را که میبینید یا از پول مواد مخدر یا از پولهای بادآوردهء سالهای جنگ که در اختیار آدمهای قدرتمند بوده، ساخته شدهاند. آن هم توسط کارگران پاکستانی که نیروی کار خیلی ارزانی هستند، بنابراین حتی برای کارگران ما اشتغال ایجاد نکرده است. در شهر کابل حتی یک پروژهء خانهسازی و شهرسازی نمیبینید که مربوط به دولت باشد که به صورت اقساط مناسب در اختیار خانوادههای فقیر قرار بگیرند. ما الان در شهر کابل صدها هزار مهاجر داریم که در حلبیآبادها یا زیر چادرهای پلاستیکی زندگی میکنند. یک مورد را نمیتوانید نشان بدهید که بعد از پنج سال با این کمکهای ۱۵ میلیارد دلاری برای مردم شهرکسازی شده باشد و با یک قسط مناسب در اختیار خانوادههای فقیر مهاجر که از ایران و پاکستان برگشتهاند، قرار گیرد.
به هر حال توسط هرکس این ساخت و سازها انجام گرفته باشد برای کارگران شما اشتغال ایجاد کرده است، نکرده است؟
نه! اغلب کارگرانی را که اینجا شما میبینید، خارجی هستند. همان مشکلی که الان در ایران است و مقامات شما پیوسته مطرح میکنند که مهاجران افغانی چرا به ایران آمده و کار را ارزان کرده و کارگران ایرانی بیکارند، دقیقاً در افغانستان هم همین حکایت به نوعی دیگر مطرح است.
میخواهید بگویید که این ساخت و سازها هیچ تاثیری بر زندگی مردم افغانستان نداشتهاند؟
واقعاً نداشته است. چرا که در این ساختمانها افغانها کار نمیکنند.
افغانها هم در آن زندگی نمیکنند؟
استفادهکنندگان از این خانهها خارجیها هستند. الان خود خارجیها در این مجتمعها زندگی میکنند. افغانها پول استفاده از آن را ندارند و بیکاری خیلی وسیع است.
شما الان سری به سفارت جمهوری اسلامی ایران در کابل بزنید، میبینید جلوی آن صف چند هزار نفری تشکیل شده است. چرا مردم میخواهند در این زمستان سرد به ایران مهاجرت کنند. برای این که اینجا کار ندارند. برای این که دولت در این پنج سال اشتغال ایجاد نکرده است. الان براساس آمارها بیش از ۱۰ هزار خانوادهء خارجی در شهر کابل زندگی میکنند، آنها پولهای گزاف از سازمان متحد (UN) و یا سازمانهای خارجی میگیرند و با همین پولها، قیمتها را در افغانستان بالا بردهاند. در همین محلهء پایین شهر تایمنی مسکن (Timany Maskan) خانهای که نه آب دارد و نه برق، اجارهء ماهانهاش ۳۰۰ دلار است در صورتی که دو اتاق بیشتر ندارد. حال آن که میانگین حقوق یک کارمند در حدود دو هزار افغانی معادل ۵۰ دلار و چیزی در حدود ۴۰۰ هزار تومان) است.در هر جای دنیا برای تعیین حقوق و دستمزدها هزینههای زندگی سنجیده میشود، اما اینجا نه. الان هزینهء هر خانوادهء افغانی به طور متوسط ۲۰ هزار افغانی معادل ۴۰۰ هزار تومان است. اینجا خانوادههایی هستند که ۱۰ نفرند. از این ۱۰ نفر فقط یک نفر کار میکند و ۲۰۰۰ افغانی هم حقوق میگیرد.
بالاخره چطور زندگی میکنند؟
این خانوادهها دوباره به ایران و پاکستان مهاجرت میکنند. دستفروشی و کارگری میکنند و دستمزدشان را برای خانواده میفرستند و خودشان هم تمام عمر مهاجر هستند. بعضیها هم داخل کشور دست به قاچاق موادمخدر، دزدی و فساد میزنند و با هزار مشکل گذران زندگی میکنند. از طرفی بازار مصرف اروپایی که در شهر کابل ایجاد شده سطح انتظارات و توقعات را بالا برده و دولت هم هیچ کنترلی بر آن ندارد. شما از بازار کابل خرید بکنید، قیمتهایش چیزی در حدود شهر پاریس است و با یکصد دلار هم نمیتوانید به پنج مهمانتان غذا بدهید.
این اتفاق به خاطر حضور نیروهای خارجی افتاده است؟
چند عامل به گرانی شهر کابل دامن زده است: اول این که نیروهای خارجی در شهر کابل یک بازار مصرف کاذب ایجاد کردهاند، آن هم به خاطر دلارهایی که مصرف میکنند.
دوم به خاطر سیاستهای اقتصادی بازار آزاد سرمایهداری آمریکاست که شنیدهام متاسفانه کسانی در ایران با شیفتگی دربارهء آن صحبت میکنند. در این ساختار هر نوع نظارت دولتی، نظارت اجتماعی و دموکراتیک بر بازار ممنوع است.در افغانستان نه سرمایهداری ملی داریم و نه سرمایهداری بخش خصوصی، پس چطور ممکن است نهادهای سرمایهداری مبتنی بر بازار آزاد شکل بگیرد. غربیها در چنین وضعی به سرعت میخواهند بازار سرمایهگذاری آزاد را ایجاد کنند که نتیجهاش فقط ظهور چند میلیونر خواهد بود و بعد هم حاکمیت فرهنگ بورژوازی. من گزارش اخیر سازمان انکشاف بشری سازمان ملل متحد (UNDP) را خواندم که پولهای زیادی به افغانستان آمده اما این پولها هیچگاه برای مردم نیازمند خرج نشده است و در خدمت مردم نبوده، چرا؟ برای این که میخواهند اقتصاد مکانیکی و غیرواقعی را بر کشور ما مسلط کنند.
شما در صحبتهایتان چندبار از واژهء اشغال دربارهء افغانستان استفاده کردید. آیا شما افغانستان را به معنای واقعی کلمه یک کشور اشغال شده میدانید؟
در این مورد تردیدی ندارم.
دلایلتان چیست؟
ما کشورهای آزاد و غیرآزاد داریم. کشورهای اشغال شده تعریف و ویژگیهای خود را دارند کشورهای آزاد هم همین طور. این یک موضوع خیلی پیچیده و فلسفی نیست. وقتی دولت یک کشور حتی صلاحیت این را ندارد که بودجهء ملی را بنویسد و حق ندارد ارتش تاسیس و ساماندهی کند، حتی حق ندارد حقوق کارمندان را اضافه کند، صلاحیت ندارد مجرمان را در دادگاههای ملی محاکمه بکند، چطور میتوان به آن، کشور آزاد و مستقل نام داد.
زمانی که شهروندان ما را بدون این که دولت و نهادهای حقوقی، پلیسی، قضایی و دادستانی در جریان باشند، وسط خیابان تیرباران میکنند و وقتی رییسجمهوری ما بدون اجازهء سفیر آمریکا نمیتواند مسافرت کند، معنایش چیست. این کشور اسمش چیست؟ آزاد یا اشغال شده؟ هنگامی که در سیاستهای داخلی حق تصمیمگیری نداریم و در سیاست خارجی هم همین طور، زمانی که حق حمایت از شهروندان را در برابر خارجیها نداریم این کشور نامش اشغال شده است. کشورهای آزاد کشورهایی هستند که خیر و شرشان به خودشان باز میگردد. رییسجمهور (کرزای) در سخنرانی رسمیاش در تلویزیون ملی افغانستان، زمانی که بحث بودجهء ۲۰۰۷ مطرح بود، در توضیح این که چرا نمیتواند حقوق کارمندان را بالا ببرد، گفت که خارجیها به ما چنین اجازهای نمیدهند. شما اینها را چگونه تعبیر میکنید که یک کشور آزاد هستیم؟ معلوم است که نیستیم.
براساس تبلیغات پنج سال گذشته ابتدا این تصور به وجود آمد که طالبان در افغانستان نابود شدهاند. اما در چند ماههء اخیر اخبار دیگری شنیدهایم. میخواهم بدانم آیا از ابتدا بساط طالبان در افغانستان برچیده شده بود و حالا اینها دوباره خودشان را بازسازی کرده و برگشتهاند؟ یا این که اصلاً از ابتدا نابود نشده بودند؟ کدام درست است؟
از ابتدا برنامهء آمریکاییها این نبود که طالبان نابود شوند. استراتژی بزرگ منطقهای که بدون دلیل و یک شبه تغییر نمیکند. نیازی نیست برگردیم به عقب که طالبان چگونه به وجود آمدند. در این ارتباط کتابهای احمد رشید (نویسنده و روزنامهنگار معروف پاکستان) و تحلیلهای مختلف و نسخههای اینترنتی و اعترافات خانم بینظیر بوتو و دیگران که طالبان را چگونه به قدرت رساندهاند موجود است. این دیگر نیاز به گفتن من ندارد. این که چرا طالبان را به قدرت رساندند، هم روشن است. برخورد آمریکاییها با طالبان بسیار نرم بود.
چطور؟
زمانی که” قندوز” در محاصرهء نیروهای جنبش ملی افغانستان بود یک نیروی عظیم چند هزار نفری طالبان در دو موقعیت قرار داشت یا باید تسلیم نیروهای ژنرال دوستم یا نیروهای مارشال فهیم میشدند. آمریکاییها نگران بودند که اگر طالبان در اختیار نیروهای مارشال فهیم قرار بگیرند، شاید در جریان تحقیقات نحوهء مداخلات آمریکا و حمایتهای پولی که از پروژهء طالبان داشته، آشکار شود.
از طرفی زمانی که نیروهای طالبان در حلقهء محاصره قرار گرفته بود هواپیمای پاکستانی با کمک آمریکاییها وارد «قندوز» شده و سران ارشد طالبان را با هواپیما از قندوز به پاکستان منتقل کردند. در وضعی که تمام فضای هوایی افغانستان تحت پوشش آمریکاییها بود و هواپیماهای آمریکا بر فراز افغانستان در گشت و گذار بودند، چطور ممکن است برای هواپیمای پاکستان که از اسلام آباد پرواز میکند و به شمال میرسد هیچ حادثهای اتفاق نمیافتد و هیچ طیارهای هم سرنگون نشده و برای بازجویی فرود آورده نمیشود.
بنابراین از ابتدا آمریکاییها سعی کردند رهبران ارشد طالبان را در اختیار جبههء متحد قرار ندهند.
آیا شما میخواهید بگویید، اساساً از اول هم خواست آمریکاییها نابودی طالبان نبود؟
بله! طالبان با حمایت آمریکا به قدرت رسیدند اما زمانی که از آنها سرپیچی کردند حوادث بعدی رقم خورد اما آمریکا هیچوقت خواستار انهدام کامل طالبان نبود.
منظورتان این است که فقط میخواستند تضعیفشان کنند؟
بله و برای همین هم رهبران ارشد طالبان از زندان نجات پیدا کردند. حتی در مورد بن لادن، اعتراضهایی را که در این مورد و در زمان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به بوش وارد شد، مطالعه کنید. «جان کری» در جریان مبارزات انتخاباتیاش گفتدر منطقه «تورا بورا» بن لادن کاملاً در محاصره نیروهای آمریکا بود ولی به دستور بوش راه را باز کردند و بن لادن توانست از منطقه فرار کند.
پس آمریکاییها در ادعای مبارزه با طالبان صادق نبودند؟
بله و این دروغگویی روشن است.
آمریکا با طالبان مذاکره هم میکند؟
بله هم با طالبان هم با حکمتیار مذاکره میکند. دو نیرویی که آمریکاییها قبلاً برای کشتنشان جایزه تعیین کرده بودند. فرمانده ناتو گفته است: «ما با طالبان نمیتوانیم بجنگیم و باید با آنها گفتوگو کنیم.» به طور رسمی در مجلس سنای ما کمیسیونی برای مذاکره با طالبان و حزب اسلامی حکمتیار، تشکیل شده است.
رییس این کمیسیون پیر سیداحمد گیلانی (رهبر حزب معاذ ملی افغانستان) و معاونش آقای محقق از حزب وحدت (حاجی محمد محقق رهبر حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان و نماینده مردم کابل در پارلمان است) و آقای «فاروق وردک»، وزیر دولت در امور پارلمانی (نماینده هیات دولت در پارلمان) است. من سه تا از آدمهای بانفوذ را میشناسم که در حال حاضر به طور رسمی از طرف مجلس سنای ما (مشرانوجرگه) وظیفه دارند که با طالبان مذاکره بکنند.
یکی از مقامات آمریکا چندی پیش گفت: «ما باید اعتراف بکنیم در مبارزه با طالبان شکست خوردهایم و به همین دلیل مجبوریم با طالبان مذاکره بکنیم.» آیا به نظر شما آمریکاییها نتوانستند آنها را شکست بدهند یا نخواستند که شکست بدهند؟
هم شکست خوردهاند و هم دروغ میگویند.
چطور؟
طالبان طیفهای گوناگونی از قوم پشتون هستند. یک استراتژی مهم برای آمریکاییها مطرح است که طیف بزرگی به نام طالبان وجود دارند. در این تردیدی نیست که در جنبش طالبان یک عده اسلامگرای عرب و نیروهایی از ماورای آسیای مرکزی تا چچن و قفقاز وجود دارند. این هم بعید نیست که برخی از طالبان مثل «ملا محمد متوکل» که از رهبران ارشد طالبان و وزیر خارجه دولت طالبان بوده، سازمان سیا و آی، اس آی ((I.S.I سازمان اطلاعاتی و استخباراتی پاکستان) رابطه دارند. این هم درست است که هزاران طالب جوان با اعتقاد به وطن و سرزمینشان با آمریکاییها میجنگند. جوانانی که بازیهای حلقههای امنیتی آمریکا و پاکستان را نمیفهمند. چنین نیست که همه نیروهای طالبان تحت فرمان «آی، اس، آی» (I.S.I) پاکستانی و آمریکایی هستند.
بخشی از آنها نیروهای اصیلی هستند که واقعاً با آمریکا میجنگند، البته با تعبیر و قرائت خاصی که از اسلام دارند.
منظورتان این است که این بخش در مبارزه خود با آمریکا صادق است؟
بخشی از آنها صادق هستند و من در این مورد تردیدی ندارم. همین نیروها هستند که در افغانستان عملیات انتحاری انجام میدهند. عملیات انتحاری بدون اعتقاد نمیشود. آمریکاییها در مبارزه با این بخش شکست خوردهاند. تعداد ایننیروها کم نیست و هماکنون در ۹ استان با آمریکاییها و خارجیها در نبرد هستند، به اضافه ناراضیان عمومی که در کشور به دلیل اعتقادات دینی و اسلامی که نسبت به خارجیها دارند، با آنها میجنگند. در این بخش از مبارزه آمریکا شکست خورده و در این باره راست میگویند اما با وجودی که شکست خوردهاند، نمیخواهند پروژه طالبان نابود شود.
برای کشوری مثل آمریکا در یک چنین جنگی مهم نیست که چقدر از سربازهایشان کشته میشوند، مهم این است که در بلندمدت به اهداف خود برسند. بعضی از مواقع در تاریخ سیاسی جهان اتفاق افتاده که کل جریان طوری کانالیزه شده که خود نیروهایی که در نبرد هستند نمیدانند چطوری در این مسیر قرار گرفتهاند. من تردیدی ندارم که طالبان با آمریکاییها میجنگند.
منظورتان این است که بخشی از طالبان واقعاً با آمریکاییها میجنگند و در این مبارزه صادق هستند و بخشی دیگر نیستند؟
بله! بخشی از طالبان با اعتقاد کامل دینی و میهنی با آمریکاییها میجنگند. من درباره آنها ارزشگذاری نمیکنم و نمیگویم اگر مسلط شوند چه سیاستی را در پیش میگیرند، ولی مهم این است که الان اینها با آمریکاییها میجنگند و شوخی هم ندارند. آمریکاییها در مبارزه با این بخش، شکست خوردهاند. در عین حال استراتژی بلندمدت آمریکا این است که اگر قرار است خودشان (آمریکا) در افغانستان نباشند و نتوانند این کشور را آرام کنند، در نهایت طالبان بمانند و بر اوضاع کنترل داشته باشد.
آمریکاییها میخواهند طالبان را کانالیزه کنند و آن وقت راه را برایشان باز کنند.
به نظر من کوشش آمریکاییها برای اعاده مجدد حکمتیار (گلبدین حکمتیار، نخستوزیر سابق دولت اسلامی افغانستان) و اعاده مجدد طالبان است.
در خبرها آمده بود که طالبان در مذاکرات خود با آمریکاییها خواستار مشارکت در دولت شده و تصدی تعدادی از وزارتخانهها را خواستار شدهاند. آیا ممکن است که آمریکا و دولت کرزای به خواسته آنها تن دهند؟
طرح مشارکت در دولت، طرح آمریکاست، که طالبان را آرامآرام به قدرت نزدیک کند. چرا که آمریکا با ادعای مبارزه علیه طالبان و القاعده وارد افغانستان شده و از نظر فشار افکار عمومی داخلی و بینالمللی قابل توجیه نیست که با طالبان مذاکره کنند. الان برای اینکه این جریان را پنهان کنند، میگویند یک «جرگه»یا مجلس قوی دایر میکنیم که ریشسفیدان اقوام ادارهکنندگانش باشند. در حالی که حقیقت غیر از این است، در حقیقت طرح مشارکت طالبان در دولت توجیهی برای جلوگیری از رسواییهای بینالمللی آمریکاییهاست. روشها را تغییر دادهاند اما در نهایت هدفشان این است که طالبان دوباره مسلط شوند. آمریکا از این طریق دو هدف را دنبال میکند؛ راه را برای طالبان باز بگذارد تا آنها به شمال حمله بکنند که در آن صورت با کشتارهای زیاد و فاجعهبار روبهرو خواهند شد که فکر نمیکنم برای آمریکاییها خیلی مهم باشد و یا شاید میترسند که یک جنگ شمال و جنوب شروع شود.
و کنترل همه چیز از دستشان خارج شود؟
بله! بازی از دستشان خارج شود و کشورهای منطقه مثل ایران و روسیه وارد ماجرا شوند. آمریکا میخواهد یک طالبان کنترل شده را بر سر کار بیاورد، به این منظور لازم است آنها را آرامآرام به قدرت برساند.
آیا طالبان تنها با مشارکت در بخشی از قدرت قانع خواهد شد، یا همه قدرت را میخواهند؟
طالبان به کمتر از کنترل کامل افغانستان راضی نخواهد شد. شرط طالبان روشن است: «نیروهای خارجی از افغانستان خارج شوند و از ملاعمر اعاده حیثیت شود و حکومتش هم امارت اسلامی نام بگیرد.»
اینها را که گفتید، به طور رسمی از سوی طالبان مطرح شده یا تحلیل شماست؟
بله. بارها به طور رسمی مطرح شده است.
در صحبتهایتان از «ملاعمر» نام بردید، او الان کجاست؟
ملاعمر گاهی در افغانستان و گاهی در پاکستان در مرزهای قبایلی وزیرستان شمالی است.
چه میکند؟
رهبری جنبش خود را به عهده دارد، رهبری بخش مهمی از طالبان در افغانستان.
در مذاکره با آمریکاییها هم حضور دارد؟
نمایندهاش حضور دارد. کسی به نام ملا دادالله که وزیر دفاع طالبان و مسوول کل شمال در زمان حکومت طالبان بود.
همچنان که گفتید طالبان بر بخش مهمی از افغانستان دوباره تسلط پیدا کردهاند. به نظر میرسد آنها اکنون از قدرت خوبی برخوردارند، این قدرت را از کجا به دست آورده و چه وقت توانستهاند خود را از نظر نظامی بازسازی کنند؟
در دو، سه سال اخیر که بحث بازسازی ارتش ما مطرح بود، کسی کاری به آنها نداشت
یعنی میخواهید بگویید در این مدت نیروهای ائتلاف در افغانستان چشم خود را بر بازسازی طالبان بسته بودند؟
کاملاً و گاهی اوقات برای طالبان زمینه چیدند که نیروهایشان را بازسازی کنند. البته طالبان بین مرز افغانستان و پاکستان در رفت و آمد بودند و پادگانهای آموزشی و نظامی در پاکستان در اختیارشان قرار داشت. یادتان باشد در این چند سال هیچگاه رسانه ملی افغانستان، طالبان را به عنوان یک چاش ملی مطرح نکرد.
آقای کرزای یکسال پیش میگفت ۱۲۰ نفر طالب وجود دارد و بقیه نابود شدهاند. حالا یکسال پس از این صحبت میشود که بخش مهمی از کشور تحت تسلط طالبان است.
شما بارها در سخنانتان در جاهای مختلف گفتهاید که نیروهای خارجی نسبت به ارزشهای فرهنگی و دینی مردم افغانستان بیتوجهند و این بیتوجهی یک نارضایتی عمومی را دامن زده، منظورتان دقیقاً از این حرفها چیست؟
یک چیزی که معمولاً روشنفکران فراموش میکنند چه روشنفکران ایران و افغانستان، اسلام را به عنوان یک دین و ارزش همیشه مثل ترازو میگیرند با آدمهایی که مبلغ آن هستند. حالا این مبلغها میتوانند روحانیون و غیرروحانیون باشند. وقتی این رهبران دچار اشتباه شوند مردم به آنها انتقاد میکنند و به طور مثال میگویند آقای ربانی (رییس دولت اسلامی افغانستان) دولتش خوب نبود و امنیت نبود. روشنفکران تصور میکنند این اعتراضات علیه اسلام است. در حالی که این دو مقوله هیچ ربطی به هم ندارند. مردم میتوانند رهبرانشان را قبول نداشته باشند ولی قبول نکردن رهبران اسلامی به منزله نفی اسلام نیست.
نه روشنفکران ما این را فهمیدند و نه آمریکاییها. بیایید ببینید، بدون توجه به ارزشهای اسلامی مردم، مروج چه برنامههایی در افغانستان شدهاند. در تلویزیونها فیلمهای مستهجن نمایش میدهند.
این نوع فیلمهای مبتذل، خانوادهها را حساس ساخته و نگران فرزندانشان هستند که مبادا به فساد کشانده شوند. مساله دیگری که باعث نارضایتی مردم شده، وجود زندانهای خصوصی نیروهای خارجی است. در این زندانها به زنان افغان تجاوز شده مثل زندان «ابوغریب» در عراق.
آمریکاییها در این زندانها به مردان هم تجاوز کردهاند. به عنوان مثال به یک درجهدار وزارت کشور. آن درجهدار نزد استاد ربانی (برهانالدین ربانی رییسجمهور پیشین افغانستان و نماینده مردم بدخشان در پارلمان) آمد که این بلا به سر من آمده و هیچکس هم به دادم نمیرسد و عاقبت هم خودکشی کرد.
نیروهای خارجی مردم را بدون دلیل زندانی میکنند، آن هم در زندانهای خصوصی، زنها را به زندان میآورند بدون این که محارمشان با آنها باشند. قطعاً در زمان روسها همچنین مسایلی اتفاق نمیافتاد. پایگاههای آمریکاییها تبدیل به میکده و عشرتخانه شدهاند.
نیروهای خارجی پیوسته به ارزشها و باورهای اعتقادی و دینی مردم تهاجم میکنند.
در کنار این، فقر و بیکاری و اخراج از کار بیداد میکند. الان شرط استخدام وزارتخانهها و ادارات دولتی تسلط به زبان انگلیسی است. کجای دنیا زبان انگلیسی شرط استخدام در وزارتخانههای یک کشور است. حالا چنین شرطی را برای وزارت خارجه بگذارند، قابل پذیرش است.
اما کارگر خدمات شهرداری که فاضلاب شهری را جمعآوری میکند، چرا باید زبان انگلیسی بلد باشد.
الان کدام نهادها چنین شرطی را برای استخدام در نظر گرفتهاند؟
همه ادارههای دولتی و همین طور تشکلهای غیردولتی. با این شرط همه آدمهایی که در ایران و روسیه درس خواندهاند، تصفیه میشوند. حالا این شرط استخدامی به کنار. آنها به باورهای دینی مردم هر روز اهانت میکنند.
در جامعهای که یک زن حق ندارد، بدون علت با مردان سلام و احوالپرسی کند، دایر کردن فاحشهخانه در آن، عکسالعمل شدیدی را در مردم ایجاد میکند.
آمریکاییها انتظار دارند این ملت چنین چیزهایی را تحمل کنند.
این فاحشهخانهها مخفی است، ولی برای مردم قابل درک است. فقط در شهرک مکرویان در کابل ۳۰۰ فاحشه خانه وجود دارد.
شما در صحبتهای قبلیتان گفتید که هم اکنون طالبان در ۵۰ کیلومتری کابل هستند، آیا اغراق نمیکنید آقای پدرام؟
نه. «غزنی» و «لوگر» یا «جغتوی» همه در اختیار طالبان است. همین غزنی که در ۵۰ کیلومتری کابل است.
یعنی کاملاً تحت تصرف طالبان هستند؟
آنجا پایگاه نظامی دارند. آیا این برای تصرف کافی نیست؟ در واقع فرمانداریها و شهرستانها در اختیار طالبان و فقط مرکز شهر در دست دولت است. البته آدمهای دولت با طالبان تفاهم دارند در غیر این صورت که نمیتوانند آنجا مستقر باشند.
فکر میکنید چند درصد افغانستان در اختیار طالبان است؟
یکسوم افغانستان در اختیارشان است و در دوسومدیگر هم نفوذ دارند، آن هم به صورت گسترده.
آیا احتمال درگیر شدن یک جنگ دوباره را میدهید؟
ما همین حالا هم درگیر جنگ هستیم. فقط هنوز جنگ سراسری شروع نشده است.
یعنی جنگها، پراکندهاند؟
در برخی از جاها از حالت پراکنده هم فراتر رفته است، اما در شمال جنگها به صورت پراکنده است، اما اگر منظورتان از جنگ، مثل نبردهای زمان فرمانده مسعود که بین شمال و جنوب جریان داشت، نه، اما این خطر هم وجود دارد که اگر راهحلی منطقی پیدا نشود، شبیه آن جنگها دوباره در بگیرد.
گفته میشود، در حال حاضر ۳۰ هزار «ان.جی.او» (NGO) در افغانستان وجود دارد. موسسههایی که در این پنج سال دایر شدهاند. تاسیس و فعالیت این همه تشکل را چگونه ارزیابی میکنید؟
ارزیابی مثبتی ندارم. اولاً فراموش نکنید نهادهای غیردولتی (NGO) به موسسههایی اطلاق میشود که از درون همان جامعه جوشیده باشند، اما این ۳۰ هزارتایی که شما اشاره کردید، همه خارجیاند و با پول خارجیها گردانده میشوند و هیچ ربطی به مردم افغانستان ندارند. پس اصلاً با تعریف «ان.جی.او» همخوانی ندارند. حتی بعضی از آنها شبکههایی هستند که جوانان با استعداد این کشور را به فساد میکشانند.
میخواهید بگویید این ۳۰ هزار تشکل به معنی واقعی کلمه نهاد مدنی نیستند؟ برداشت من درست است؟
بله. اینها نهاد مدنی نیستند.
مهمترین خواسته حزب شما – کنگره ملی افغانستان – کدام است؟
خروج آمریکاییها از کشورمان.
راهحل حزب شما برای برونرفت از وضع موجود کدام است؟
مشکل خیلی مهمی که افغانستان دارد، اختلافات قومی است. این کشور یک ملت واحد نیست. جنگهای قومی بسیار در آن اتفاق افتاده است. راهحل این نیست که شمال را به جنوب و جنوب را به شمال مسلط کنیم. در افغانستان هیچ قومی حاضر نیست که یک جانبه از قومی دیگر اطاعت کند و در وضعیتی هم نیستیم که بتوانیم خود را از مسایل قومی رها کنیم. راهحل حزب ما برای این بحرانها برقراری «دموکراسی فدرال» یا «جمهوری فدرال» در افغانستان است. افغانستان در بسیاری از مناطق دارای سطح رشد متفاوت اقتصادی و فرهنگی است. به جای اینکه بیاییم یک فرهنگ مدرن را به زور به همه اقوام تحمیل بکنیم مثل کاری که آمریکاییها در جنوب میخواهند انجام دهند تا ارزشهای خودشان را مسلط سازند، ما میگوییم فعلاً باید به مردم فرصت بدهیم. به تدریج کارهای آموزشی، فرهنگی و حقوق بشری انجام دهیم. تغییر ذهنیتها، افکار، سنتها و ارزشها و باورهای اخلاقی کاری یک روزه نیست و نیازمند زمانهای طولانی ۱۰۰ ساله است. ما میگوییم در جنوب کشور اگر دختران و پسران مشکل دارند که یکجا در مدرسه و دانشگاه بنشینند، خب بگذارید جداگانه بروند. قرار نیست که برای همزمان روی صندلی نشستن، بمباران شوند. به چه مناسبتی و کدام حقوق بشر این اجازه را داده است. برای مبارزه با یک سنت لازم نیست که یک قوم را نابود بکنید اما در هرات و مزارشریف چنین مشکلی وجود ندارد و اگر دختران و پسران دانشجو روی یک صندلی بنشینند، کسی نگران نمیشود. اگر در جنوب اجازه نمیدهد، خب بگذارید فعلاً اجازه ندهند، تا موقعش شود، اما میتوانند تنها روی صندلیهایشان بنشینند و درس بخوانند. ما طرفدار یک دموکراسی فدرال همانگونه که در هندوستان، پاکستان و مالزی وجود دارد، هستیم. اجازه بدهیم در چارچوب قانون اساسی فدرال ایالتها صلاحیت قانونگذاری و توسعه مناطقشان را داشته باشند. اگر در جنوب هنوز وضع مساعد نیست که از تلویزیون موسیقی پخش شود، خب برای آنها نشود. نه اینکه آنها را بکشیم تا برنامههای مایکل جکسون را از تلویزیون پخش کنیم.
حزب ما میگوید آمریکاییها باید کشور را ترک کنند. شما از زبان هیچ حزب دیگری به جز طالبان این گفته را نمیشنوید. من نمیگویم ما با طالبان همفکر هستیم ما یک جامعه ملی و مبتنی با ارزشهای دینی و مدرن را میخواهیم. تعبیر مدرنی که از اسلام داریم اما بقیه احزابی که در افغانستان به همان ترتیبی که من درباره روزنامه گفتم بیش از ۸۰ حزب را جسته شدهاند (ثبت رسمی در وزارت کشور و وزارت دادگستری شدهاند.) قطعاً ۶۰ تا از این احزاب را دولت ساختهاند. این احزاب برای این است که ما را مخدوش بکنند. یعنی قاطی و پاتی بکنند. کنگره ملی میگویند آمریکاییها خارج شوند، ۲۰ تا حزب دیگر میگویند اینها باشند حال آن که همین ۲۰ تا حزب ۲۰ نفر عضو ندارند. سیاستهای ما بسیار روشن بوده در کنفرانسهای مطبوعاتی و برنامههایمان گفتیم که افغانستان با اشغالگران ساخته نمیشود.
+ There are no comments
Add yours